2022-02-15 20:57:12
به نام پدر
به قلم دکتر امید رضائی
بچه مُرد! مَرد آن سوی تلفن به پدرم خبر کوتاهی داده بود.
برف میبارید. پسر سیساله با سرطان خون، در صبحی زمستانی، مُرده بود و پدرش، مستاصل، به تنها فامیلی در تهران که در خانهاش تلفن داشت خبر مرگ پسرش را داده بود. زمستان شصت و یک بود و خانهی ما در تهران تلفن داشت. چراغ علاالدین نفت سوز، خانهمان را سخت گرم میکرد. پنج صبح بود. هوا سخت تاریک بود.
چشمهایم را میان تاریکی میبندم. به پدری با لوسمی فکر میکنم که جورابهای فرزندی که هنوز نیامده بود را به دیوار اتاقش در بیمارستان چسبانده بود تا شیمیدرمانی را تاب بیاورد. ذرات وجودش امروز در میان درختان، بهار شده است و منتظر تابستان است.
چشمهایم را میبندم. سخت تاریک است. به صدای ساطور مردی بر اندام فرزندش فکر میکنم که شاید سالها قبل، ساعتها دستهایش را بر شکم مادر به امید تکانی مبهم از جنین در رحم میگذاشته.
چشمهایم را میبندم. سخت تاریک است.
به پدری فکر میکنم که بیامید در میان تختهای سرد پزشکی قانونی، میان اجساد، به دنبال نشانهای از نبودن تنها فرزندش است.
به مردی تا خورده، در انتهای تصویر فکر میکنم که با امیدی عبث، میخواهد تا وخامت بیماری مرگبار را به پسرش نگویم. به رنجی که خواهد کشید فکر میکنم. به سالها دیدن تلالو خورشید در انتهای باران ، بیآنکه بتواند با امتداد انگشتش آسمان را نشان دهد و بگوید: آی فرزندم، اینهم همان رنگین کمان که قول دیدنش را به تو داده بودم...
تقدیم به پدران
با صلیبهای سنگین زندگی بر دوششان
دکتر امید رضائی
انکولوژیست و هماتولوژیست
https://t.me/omidrezaie55
2.0K viewsedited 17:57