امشب چقدر با فرشته ها حرف دارم؛ ملائكه ى عزادارى كه از جايى پا | گروه فرهنگی امیدواران
امشب چقدر با فرشته ها حرف دارم؛ ملائكه ى عزادارى كه از جايى پا بر زمين مى نهند كه دو روز است ستاره هايش بى فروغ شده است؛
|وانطَمَسَت والله نجوم السماء...
قُتِل علىٌ المرتضيٰ...|
خوش به حالتان كه اين شب ها كنار عزيزترين ما و عزيزترين خدا، نفس مى كشيد، و امشب هم فرود خواهيد آمد بر قلب عزادار و حزينش در مصيبت پدر... فرشته هايى كه از كنار علي مى آييد نزد پسر علي؛ شما، سلام و تسليت ما را به او برسانيد و بگوييد امشب آخرين پناه و آخرين اميد ماست، بگوييد دلمان ميخواهد در تقدير سال بعد براى او ظهور و براى ما نفس كشيدن در دوران سبز ظهورشان، نوشته شود.... بگوييد امشب بيش تر از هرشب به شما متعلق است و لب هايمان زمزمه كنان دعاى فرج را پشت هم ميخواند تا شايد خداوند بر نفس حق يك نفر از اين خيل عظيم عاشق و عزادار و شب زنده دار، باقى غيبتتان را به ما ببخشد... بگوييد شما امشب سرنوشتمان را امضاء مى كنيد، كاش اين كوه سنگين بر دوشمان برداشته شود و امشب حالمان خوش باشد...
خوشا به حالتان فرشته هاى خدا! اين شب ها، نفس حجة بن الحسن چه جلايى بر روح و جانتان ميدهد؛ برايمان دعا كنيد سال بعد، ما نيز حال شما را داشته باشيم...