اسیر نفس خبیثم وبال گردن یار سزد که خون بفشانم ز رخ چو ابر بهار بهار عمر خود از کف پی هوس دادم کنون رسیده ام اینجا خراب و خسته و زار خراب و خسته و زارم ز جرم و کرده خویش نه روی ماندن کویش نه پا و جای فرار فرار و رفتن از این در ز هر گنه بدتر که نیست در دو جهانم مکان امن و قرار قرار جان من است او که دست من بگرفت اگرچه دست کشیدم از او فزون ز هزار هزار و یکصد و اندی غریب و غایب ماند نگشته جمع برایش هنوز سیصد یار نه یار گشته ام او را نه منتظر، که شدم چو استخوان به گلویش به دیده اش چون خار چو خار و خس همه عمرم اسیر باد هوا هوایی اش نشدم من که آیدم به کنار کنار او رسد آنکس که در هوای درش به هر طرف شده راهی شبیه گرد و غبار غبار مقدم مهدی طلب کن ای سامان بکش به دیده که نوری دهی به دیده تار عضویت در کانال امیدواران @omidvaranir وب سایت امیدواران omid-varan.ir صفحه اینستاگرام امیدواران https://www.instagram.com/omidvaranir 224 views16:59