꧇ᒥ••• 𝘾𝙖𝙧𝙧𝙤𝙡𝙡 𝙁𝙞𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 •••ᒣ꧇
↴
بکهیونُ به روی پیانو نشوندُ در حالی که بک از خجالت سرش و پایین انداخته بودُ دستاش و رو #سینه های چان میذاشت
لبخندی زد و با گرفتنِ چونه ی خوش فرمش میونِ انگشتاش سرشُ بالا آوردُ گفت:
"آدم ورزشکار اونم از نوع #قهرمانش..خجالت نمیکشه بک "
بک لبش رو گزیدُ با لبخندی رو لب چان فاصله رو پر کردُ لب هاشُ اسیر کرد
با حسِ نزدیک تر شدنه سر بک وَ حس لب های ِ نازکی که به لب هاش #مکی [ ] میزد
وَ دست هایی که با هر مک #محکم تر به دور گردنش حلقه میشد ~
لبختدی از رضایت زدُ شدتُ حرارت این بوسه ی دلچسب رو بیشتر کرد
↴
꧇ᒥ••• 𝗧𝗼 𝗯𝗲 𝗰𝗼𝗻𝘁𝗶𝗻𝘂𝗲𝗱 •••ᒣ꧇