مقدمه «ایشاباش» یعنی «همه چیز خداست» به من گفته اند که معنی | اشو
مقدمه
«ایشاباش» یعنی «همه چیز خداست»
به من گفته اند که معنی «همه چیز خداست» چیست؟ یک بار اشو داستان مردی را نقل کرد که سال های زیادی را صرف جستجوی مفهوم و معنی زندگی کرده بود. او نتیجه سال ها جستجو از عوالم تحقیقی دانشگاهی و تجربیات درونی به داروهای روانی و روان درمانی کشانیده شد اما همچنان پاسخ آن پرسش او را گیج کرده بود زمانی که تقریبا امیدش را از دست داده بود به او گفته شد که حکیمی در ناحیه غیرقابل دست رس و دورافتاده ای از هیمالیا زندگی می کند که معنی زندگی را می داند. پس از پیگیری های فراوان بالاخره متقاعد شد که این حکیم حتمأ جواب سوال او را می داند. به سرعت کارهایش را سامان داد و بارش را بست و سفر دور و درازش را برای یافتن حکیم آغاز نمود. سفر سختی بود . سفر با چند هواپیما و ترن و چندین اتوبوس اسقاطی و صعود پیاده و مخاطره آمیز به منطقه ای ممنوعه غير متمدن در هیمالیا - پس از چند هفته - بالاخره آن مرد به مقصدش رسید. دهکده ای کوچک و در کنار آن همان کلبه به همان صورت که گفته بودند که حکيم در آن زندگی می کرد. آن مرد با احساسی از اطمینان خاطر شدید وارد کلبه شد. درحالی که تمام قوت (انرژی) حیات خود را برای این لحظه ذخیره کرده بود. حکیم در آنجا نشسته بود و فضای آرام و با صفای آن کلبه که پیرامون او را گرفته بود حکایت از درایت عظیمش می کرد. در حالی که با دعوت حکیم برای نشستن در کنارش آن مرد در هیجان شدیدی بسر می برد سئوال آتشین خود را پرسید: "به من بگو معنی زندگی چیست؟" حکیم برای دقایقی سکوت کرد، در حالیکه ملاقات کننده اش با قلب تپنده و نفس بریده اش منتظر جواب بود. حکیم به سخن آمد زندگی رودخانه ای جاری است پس از سکوتی چند، در حالیکه ملاقات کننده از شدت خشم گویی منفجر میشد گفت: منظور شما این است که همه هستی ام را نابود کرده ام. پس از سال ها تلاش بی وقفه و جستجوگرانه و تحمل مشقت های بی شمار و سختی راه در حالی که بارها به درایت شما در راهنمایی خود اندیشیده ام فقط می گویید که زندگی رودخانه ای جاری است؟" حکیم با نگاهی که حاکی از تعجب بسیار بود گفت "می گویی این طور نیست؟
