در پوسته وقتی از شرطی شدگی خود بیرون می آیید، آزاد می شوید؛ | اشو
در پوسته
وقتی از شرطی شدگی خود بیرون می آیید، آزاد می شوید؛ انسان می شوید و این معنای آزادی واقعی است. دیگر لازم نیست دور خود حصار بکشید. پوسته شکسته است
وقتی جوجه در تخم است، نمی تواند پرواز کند. وقتی خود را هندی با آلمانی و یا انگلیسی می دانیم، در واقع درون پوسته هستیم و نمی توانیم پرواز کنیم؛ نمی توانیم بال باز کنیم و از آزادی عظیمی که هستی در دسترس ما قرار داده است، استفاده کنیم. شرطی شدگی، لایه های بسیاری دارد. کسی وجود خود را آلمانی می داند و یک نفر دیگر وجود خود را زن می داند. منظور تفاوت بیولوژیکی نیست، بلکه انسان اساسا شرطی شده است. شما پیوسته به یاد دارید که مرد هستید، نه زن. پس باید مردانه رفتار کنید. نباید گریه کنید؛ اشک ریختن مجاز نیست؛ چون کاری زنانه تلقی شده است. از یک مرد انتظار نمی رود اشک بریزد. این شرطی شدگی است.نوعی حصار به دور وجود شماست. فرد واقعاً آزاد، نه زن است و نه مرد. منظور این نیست که تفاوت بیولوژیکی از میان می رود؛ منظور تفاوت های روان شناختی است که از میان برداشته می شود. انسان واقعاً آزاد، نه سیاه است و نه سفید؛ منظور آن نیست که سفید سیاه میشود و سیاه سفید؛ رنگ پوست همان می ماند، اما رنگ روان شناختی دیگر وجود نخواهد داشت. وقتی همه ی این تفاوت ها را ترک کنید، دیگر باری به دوش نمی کشید و فراتر از زمین راه می روید. قوه ی جاذبه دیگر بر شما اثر ندارد، بال می گشایید و پرواز می کنید.
