یـُوسـُفی مـِسکین نشد، در چاه و چنگ هر چند شد صد عزیزِ مـِصر آمد، یوسفی چون پـَـند شد چاهِ چـَشمی گرچه ما را در عزیزی تــَنگ دید بنده ی کنعان به مصری، شاه و هم دلبند شد طوطیایِ قـُدس دیدم زیرِ چشمِ دلربا هر که چشمش خورده دیدم ، دست و پایش بند شد سـَهل آید ،سعیْ اگر در راهِ مقصود است چون تلخیِ مـِیْ در مـَذاقِ اهلِ دل ، چون قند شد با فضایِ تـَـنگِ ما، گر چـَشمِ باران داده اند در قـَضایِ عاشقان، رنگینْ کمان، لبخند شد هر که آن جانِ جهان دارد ، امیری می کند چونکه سلطان است هر کس، دائماً خـُرسند شد ماهِ تابان دارد هر شب ، شـَهرِ سـُرخابیْ چه خوش زیرِ این یک سـَـقفِ هـَر شب ، لحظه ها پیوند شد #سرخابی @ostadsorkhabi 1.1K viewsedited 07:33