نمیتواند از آوار و آه، خنده درآرد
و از میان کلاهش، دو تا پرنده درآرد
هزار نوچه عَلَم کرده در نقابِ پرستش
که از خلوص، هزاران هزار بنده درآرد
عجوزه رفته، مگر از سرانِ سبزِ درختان
برای سرخ شدن حرفِ پوستکنده درآرد
به نام عشق و مکافاتِ آن، به کینه سپردم
که قلبِ سوخته را از شیارِ دنده درآرد
پس از مذاکره با گرگ، کار گورکن این شد
که تکّه تکّه لب از لابهلای رنده درآرد...
#مریم_جعفری_آذرمانی
@outcry1