من از این دنیا یک خانه میخواهم با یک پنجرهی چوبی که رو به | پندنامه ✍️ 🇦🇫
من از این دنیا یک خانه میخواهم با یک پنجرهی چوبی که رو به حوض کوچکِ آبیِ حیاط باز شود و تختی با اندک فاصله ای کنارِ حوض تا هر روز با دو فنجان چای آنجا بنشینیم و دوست داشتنت را از سر بگیرم... کمی دوستت دارم روی نبات بپاشم و در چایات حل کنم سرخ و شیرین اش را در حوض بیندازم که هر قاچش تنت را خنک کند و دلت را گرم... چند دوستت دارم دورِ حوض بچینم که به وقتِ خندیدنت گل از غنچهیشان بشکفد... صورتی و قرمز یک دوستت دارم را هم که روی اجاق گذاشته ام تا جا بیفتد و لعاب بیندازد اما اصل دوستت دارم را... بینِ خودمان بماند، آغوش صدا میزنم... که اگر نباشد باقیِ دوستت دارمها؛ تنها تنها نه خانه را گرم میکنند نه دل را...