Get Mystery Box with random crypto!

رهایی از تنهایی نگاهی به فیلم پرسه در حوالی من به بهانه پخش | پرسه در حوالی من

رهایی از تنهایی

نگاهی به فیلم پرسه در حوالی من به بهانه پخش در سینمای خانگی

افشین علیار: پرسه در حوالی من اولین فیلم غزاله سلطانی که این روزها در شبکه نمایش خانگی توزیع شده است در تابستان امسال در گروه هنروتجربه به نمایش درآمد که به دلیل سانس محدود کم دیده شد اما این فیلم در جشنواره های بین المللی حضور گسترده یی داشته این فیلم در همین جشنواره ها توانسته جوایزهای مهمی را کسب کند.
پرسه در حوالی من قصه ی زنانه دارد، قصه یی که می کوشد در بستری ملودراماتیک تنهایی یک زن را روایت کند، سایه که به دور از خانواده زندگی می کند در آستانه ی سی سالگی با بحران مواجه شده و اساسا در موقعیتی بغرنج گیر افتاده است، سلطانی مختصات و مناسبات قصه اش را به درستی انتخاب کرده، امکان دارد بعد از پایان فیلم به این فکر کنیم که پرسه در حوالی من می توانست ادامه داشته باشد و هفتادوپنج دقیقه برای روایت همچین موضوعی کم باشد اما با دقت بیشر در جزئیات درک می کنیم که این فیلم به درستی درام پردازی شده و توانسته جهانی تازه از تنهایی یک زن را برای تماشاگر ترسیم کند، اساسا این فیلمِ بی ادعا در بستری مناسب گاه با دیالوگ و بیشتر با سکوت دنیای یک دختر مجرد را که در بحران سنی قرار گرفته را نشان می دهد، فیلم در ارتباط با زنان در سینمای ایران کم ساخته نشده امسال همزمان با پرسه در حوالی من فیلم زنانه ی دیگری اکران بود که سروشکل بی منطقی داشت طوری که انگار فیلمسازِ مردش به هیچ وجه از دنیای زنان خبر نداشته و تنها دغدغه اش ساختن فیلمنامه ی همسرش بوده؛ در موازات با آن فیلم پرسه در حوالی من که یک فیلمساز زن آن را ساخته توانسته پیچیدگی دنیای زنان را با شکلی منطقی به تماشاگر نشان بدهد، موقعیت و نوع روایت به گونه ای شکل می گیرد که تنهایی سایه و پیچیدگی شخصیتی او کاملا قابل درک است، مادرش برای او دنبال شوهر ست برایش سفره نذر می کند سایه هم دوست دارد تا از تنهایی رها شود به دوستش مریم که در شرف ازدواج کردن است غبطه می خورد از سوی دیگر تفکر سایه از ازدواج پسردار شدن است به طوری که پسر داشتن برای او از شوهر داشتن ارجحیت بیشتری دارد، از بچه گربه ها مراقبت می کند در دیالوگی هم می گوید مادرگربه ها معلوم نیست کجا هست دقیقا همین قصه به واقعیت تبدیل می شود سایه نگهداری نوزادی را قبول می کند که معلوم نیست مادرش کجاست، اساسا در نیمه های فیلم با یک تغییر فاز مواجه می شویم از زمانی که سایه به خونه ی همسایه می رود و برای چند ثانیه نوزاد همسایه را در آغوش می گیرد می فهمد که تنهایی او ارتباطی به ازدواج ندارد چرا که او ازدواج را برای بچه دار شدن می خواهد، قبل تر از این سکانس متوجه ی گارد گرفتن سایه در ارتباط با ازدواج می شویم دوست قدیمی اش که او را به خانه می رساند قصد دارد با سایه ارتباط دیالوگی و عاطفی برقرار کند اما سایه به عناوین مختلف طفره می رود و نمی خواهد وارد مسئله ی عاطفی شود، اما مسئله ی اصلی اینجاست که سایه به دور خود حصار کشیده است و نمی خواهد از این حصار بیرون بیاید ، سایه ضربه خورده است مریم در دیالوگی نام بهنام را می آورد که فیلمساز به بهنام نمی پردازد بهنام در حد یک دیالوگ گذرا در فیلم وجود دارد اما می شود درک کرد که سایه قبل از این حصار کشیدن و در تنهایی فرو رفتن کسی را به نام بهنام در زندگی اش داشته که نتوانسته با او به توافق برسد، اساسا این ضربه خوردن عشقی از سوی بهنام باعث شده سایه به انزوای خود خواسته برسد، به همین دلیل نمی تواند با مردهای دیگر ارتباط برقرار کند، سایه که در یک مشاور املاک کار می کند زمانی که می خواهد خانه یی را به زوج جوان نشان بدهد با نگاهی حسرت آمیز شاید در ذهنش خودش و بهنام را تصور می کند، موهایش را کوتاه و آرایش می کند همکار مردش متوجه ی تغییر ظاهری او می شود و تبریک می گوید انگار سایه از متوجه شدن تغییر ظاهری اش توسط یک مرد خوشحال می شود اما این شوق را سرکوب می کند، او ظاهرش را تغییر می دهد که مثل همکار کناری اش به چشم بیاید اما به دلیل اتفاقات درونی اش نمی تواند با جنس مخالفش ارتباط برقرار کند، حتی می ترسد با آن سروشکل در خیابان میان آدم ها راه برود زیرا فکر می کند که نظر همه ی مردها را به خودش جلب می کند.

@parsehdarhavaliyeman

http://yon.ir/9bmbz