یکسال شد و من دارم فکر میکنم چقدر سخت و خونین ازش عبور کردیم. | پروانگی
یکسال شد و من دارم فکر میکنم چقدر سخت و خونین ازش عبور کردیم. برای زندگیش جنگ تنبه تنکردیم با گلهی گرگهای تیزدندان که برای تن نحیف تو بگو یک سنجاب کوچک گردهمایی داشتن. خوب نیست که آدم با گیر افتادن در مخمصهی نابهنگام و بیتقصیر تجربه کسب کنه اما اغلب تجربهی زیسته همینطوری به دست میاد. بعصی اتفاقها میشن سنگ محک که بدونی اینور خط کیه و اونور خط کیا و وسطبازهای پدرسوخته کیا. از هیچکدوم ملالی نیست. اما عفن و تهوع هست. تاابد هست.برای همهی خطخطیا. خدایا سر و کار ما رو با آدمایی مثل خودمون بنداز. شکراً جزیلا.