Get Mystery Box with random crypto!

پرواز را

لوگوی کانال تلگرام parvazra — پرواز را پ
لوگوی کانال تلگرام parvazra — پرواز را
آدرس کانال: @parvazra
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 48
توضیحات از کانال

من به اعجاز قلم ایمان دارم
به کانال دل نوشته های یک معلم خوش آمدید🌹

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-03 16:59:45
‍ اولین چرخ خیاطی که به ایران آمدبه «گل فینگل» مشهور بود.کمتر خیاط مردی می توانست دوخت لباس های مشتریانش را باچرخ خیاطی به آنها بقبولاند چون #شرعی بودنش محرز نشده و لباسی که به وسیله ابزار #فرنگی دوخته شده قابل قبول نیامده و ممکن بود #نماز نداشته باشد !

تهران درقرن ۱۳، #جعفر_شهری ج ۳


همینطور که حالا به این موضوع در گذشته میخندید فکر کنید ، در آینده چه کسانی به #تفکرات ما خواهند خندید....

2 views13:59
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 16:03:33 امروز صد و شانزدهمین سالگرد مشروطیت است و راه پر فراز و نشيبی که.....
4 viewsedited  13:03
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 19:47:52 ‏رتبه‌های برتر کنکور اعلام شده و جالبه رتبه یک تجربی از بویر احمده و رتبه سه از بروجن!!! کاش باور میکردیم که موسسات با تبلیغات میلیاردی فقط یه مافیان برای پرکردن جیبای بی‌ انتهاشون، و حتی اکثر مدارس غیرانتفاعی با شهریه‌های بسیار زیاد که خیلیها فکر میکنن تنها راه رسیدن به هدفشونه!...
#گروه_روانشناسی_و_توسعه
7 views16:47
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:45:18
مرد روزهای سخت
7 viewsedited  09:45
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 12:11:25 در میان تصاویر ویرانی و بی رحمی سیل این روزها،
یک تصویر بیشتر آزرده خاطرم کرد :
جوانان غیوری که در میان باران سیل آسا گاو بزرگی را با گرفتن دم و دست و پا می کشیدند تا به قتلگاه ببرند و جلوی عزاداران سر ببرند، خونش به آب دهند، شهری بیالایند و از گوشتش قرمه ای فراهم کنند جهت ثواب و....
21 views09:11
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 10:49:50 بذر تمام بدبختی‌های ما در سال‌هایی کاشته می‌شود که با آدم‌هایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافته‌اند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز می‌دانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس می‌کنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را می‌دانم، است...
#گروه_روانشناسی_و_توسعه
9 views07:49
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 10:46:54 ابوالفضل بیهقی می‌نویسد:

روز شنبه میان دو نماز، بارانکی خردخرد می‌بارید؛ چندان که زمین را اندکی تر می‌کرد و گروهی از گله‌داران در بستر رود غزنین فرود آمده و گاوها را آنجا نگه داشته بودند. هرچه گفتند از آنجا برخیزید که در راه گذر سیل ماندن خطاست، فرمان نمی‌بردند تا باران قوی‌تر شد. پس، کاهلانه برخاستند و خویشتن را به پای دیوارهایی افکندند و پناهگاهی پیدا کردند که آن هم خطا بود.
بر آن جانب رود در میان آن درختان چادرها برپا کرده و بی‌خیال نشسته بودند؛ آن هم خطا بود که در راه گذر سیل بودند.
باران در پسینگاهان چنان شد که همانندش را به یاد نداشتند و تا دیری پس از نماز خفتن پیوسته می‌بارید و پاسی از شب گذشته، سیلی در رسید که پیران کهن اقرار کردند چنین سیلی را به یاد نمی‌آرند و با درختان بسیاری که از بیخ برکنده و با خود می‌آورد، ناگهان سر رسید. گله‌داران جستند و جان به در بردند و نیز استرداران و سیل گاوان و استران را در ربود و به پل رسید و گذر تنگ بود. چگونه ممکن می‌شد آن‌همه گل‌ولای و درخت و چارپا یکباره بتوانند بگذرند؟ و دهانه بسته شد؛ چنان‌که آب راه گذر نداشت و روی پل افتاد و دنباله سیل، همچون لشکر آشفته، از راه می‌رسید و آب از بستر رودخانه بالا زد.
این سیل بزرگ چندان به مردم زیان رساند که هیچ حسابگری از پس اندازه‌هایش برنمی‌آید و دیگر روز، مردم در دو سوی رود به تماشا ایستاده بودند و چیزی به ظهر نمانده سیل از پا افتاد.

هزار سال پیش ابوالفضل بیهقی روایت سیل غزنین را نوشت و هنوز هم ما همان را می‌نویسیم.
 مردمی که هزار سال ماجراهایشان مکرر است و دردها و رنج‌هایشان یکسان یعنی خود و اشتبا‌هات‌شان را تصحیح نمی‌کنند.

هر درس آنقدر تکرار می‌شود، تا آن را بیاموزیم.
ما دانش‌آموزان فراموشکار مدرسه زیستن هستیم.


‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
8 views07:46
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 12:17:53 خیلی سال قبل از اینکه شبکه چهار این‌طور کمر به بردن آبروی خود ببندد و بزند توی کار فال‌بینی و احضار روح و زندگی در دنیای مردگان، برنامه‌های خوبی داشت. فیلم‌های سینمایی خوبی نشان می‌داد و روال متفاوتی با تمامِ شبکه‌های تلویزیون داشت. در یکی از همین سال‌ها اتفاقی پای فیلمی نشستم به اسم "جاذبه". قصه‌ی زنی بود که با چندهمکارش در یک ایستگاه فضایی مشغول کشف و تولید علم و این‌طور کار‌ها بود، بعد طی اتفاقات عجیب‌وغریبی که همیشه در فیلم‌های فضایی می‌افتد و من هیچ‌وقت سردرنمی‌آورم، بدبخت می‌شوند و یکی یکی به خاطر کمبودِ اکسیژنی، چیزی می‌میرند. مرد محبوب زن هم می‌میرد. زن می‌ماند توی یک سفینه، وسط آسمان. در حالی که مردِ محبوبش مرده، چندوقت قبل‌تر از شوهرش جدا شده، بچه‌ی کوچکش مرده و توی زمین کسی منتظرش نیست. مطلقا هیچ‌کس. حالا زن باید تصمیم بگیرد که با این تفاسیر، با این حد از بی‌کسی، زندگی می‌ارزد؟ می‌ارزد که آن دکمه‌ی سبزرنگ -و شاید رنگ دیگر- را بزند و پرت بشود توی زمین؟ یا چون از شوهرش طلاق گرفته، نوزادش مرده، محبوب جدیدش را از دست داده، دیگر زندگی به بدبختی‌هایش نمی‌صرفد؟ دیگر آن نقطه‌ی آبی، جایِ زیستن نیست و باید آن‌قدر تعلل کرد و در محفظه‌ی شیشه‌ای ماند که اکسیژن کم بیاید و باقی ماجرا؟ آخر فیلم، با یکی از همان صحنه‌ها که عظمت کهکشان و کوچک بودن زمین و بشریت را توی صورت آدم می‌کوبد، کارگردان زل می‌زند توی چشم‌های مخاطب و می‌پرسد: برای تو جاذبه کدام‌یک بیشتر است؟ برگشتن به آن نقطه کوچک آبی یا ماندن توی سیاهی‌ بی‌انتها؟ بودن یا نبودن؟...
#گروه_روانشناسی_و_توسعه
12 views09:17
باز کردن / نظر دهید
2022-07-28 08:19:59
*کتاب چهره غمگین من*
اثری بی نظیر و ستودنی از هاینریش بل، نویسنده آلمانی

راوی مرد جوانی است که تازه از زندان آزاد شده است و اکنون در ساحل بندری متروک سرگرم تماشای کاکایی هاست.

ناگهان دستی از پشت روی شانه اش قرارمی گیرد
- با من بیایید
صاحب صدا پاسبانی است با قیافه جدی ، به گاو وحشی می ماند که سالهاست جز قانون نشخوارنکرده است

جوان می پرسد
- دلیل بازداشت من چیست؟

پاسبان خیلی کوتاه جواب می دهد:
- «قیافه غمگین شما» طبق قانون شما موظفید که احساس خوشبختی کنید.

پاسبان مرد جوان را به پاسگاه می برد و بازجویی آغاز می شود. او را تا حد مرگ کتک می زنند و بعد به جرم داشتن قیافه غمگین به ده سال زندان محکوم اش می کنند. همچنانکه پیش از آن به دلیل داشتن چهره ای بشاش به پنج سال زندان محکوم شده بود.

داستانی گزنده بر ضد یک رژیم تمامیت خواه و توتالیتر، رژیمی که بی شرمانه در تمام شئونات زندگی شهروندان و درروابط خصوصی افراد جامعه دخالت می کند.
پاسبان نماد چنین رژیم هایی است. پاسبانی که کاری ندارد آیا قوانین درست هستند یا نه. بلکه وظیفه او تنها اجرای بی چون و چرای قوانین است. ماموراست و معذور!

دراین داستان همه شهروندان باید قانون را مو به مو اجراکنند. هر کس مخالف باشد خوک خیانتکار نامیده میشود و بی درنگ سروکارش با قانون می افتد. اگر سری ازمیان سرها بلند کند باید آن را سرکوب کرد. منتقد جایی درچنین نظام هایی ندارد. همه باید بترسند. چون زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.

*هاینریش بل* می پرسد: در چنین جامعه ای که انسان را زمانی به دلیل چهره غمگین و زمانی دیگر به علت بشاش بودن محکوم می کنند تکلیف شهروند بیچاره چیست؟
و خود پاسخی دردناک می دهد:
«باید کوشید که اصلاً چهره ای نداشت»

این است که در نظام های تمامیت خواه افراد همیشه با دروغ و ریا و با ماسک زدن بر چهره، مبتلای چندشخصیتی می شوند. چند چهره اند و بی صفت! هیچ وقت نمی توان آنها را متمایز و متفاوت دید. چون رمه سازی و ترویج گله منشی یکی ازاصول بنیادین چنین سیستم هایی است.

می توان بسی بیش ازاینها از هاینریش بل آموخت. میتوان یاد گرفت که چگونه در جامعه بی صفت و چندچهره که همه نقاب زده اند ازخود مراقبت کرد.

به قول *میشل فوکو*، میتوان حمایت از خود را جایگزین حفاظت ازخود کرد. اصالت انسانی را پاس داشت و هرزه نرفت.

میتوان از *برشت* هم یاد کرد. نمایشنامه گالیله را در سال هزارو نهصد و سی وهشت به پایان رساند. در این اثر ماندگار پرسشی را پیش میکشد: مسئولیت طبقه روشنفکر در روزگاری که ستم حکم می راند چیست؟

پاسخ برشت این است: حقیقت را اشاعه دادن.

اما دردورانی که ترس بر همه جا مستولی است ازچه راهی می توان حقیقت را اشاعه داد؟

برشت جواب می دهد: «ازهر راهی که میسر باشد. حتی از طریق غیر قانونی.

وفاداری به خویشتن، حمایت ازخود، پایبندی به حقیقت،حفظ صدای خود به شیوه آلبرکامو.!!

*کامو* در روزگار سیاه نازی ها نوشت: «من یک تک تیراندازم».

بله می توان تک تیرانداز بود و صدای یگانه خود را حفظ نمود. امری که بیش از همه برای یک رژیم تمامیت خواه آزار دهنده است.
231 views05:19
باز کردن / نظر دهید