Get Mystery Box with random crypto!

دیروز به پدرم زنگ زدم، گاهی زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم. موقع | PDF ™

دیروز به پدرم زنگ زدم، گاهی زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم...
گفت: «بنده نوازی کردی زنگ زدی».
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.

دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته.
گاز را شسته، قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده و...

وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود.
و منو از نگاه‌ها و کمک‌های با توقع رها کرد...

امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم
برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنی‌ست
گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم.
برایم نوشت: «من همیشه به یادتم چه با بستنی چه بی‌بستنی».

و من
نشسته‌ام و به کلمه‌ی «خانواده» فکر می‌کنم،
که در کنار تمام نارفاقتی‌ها،
پلیدی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست، بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.
قدر خانواده‌هاتون رو بدونید...


#کیومرث_مرزبان

@PDFsCom