ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم .....
عمری گذشت و بی خبر از بازی حیات،
چون زورقی به پهنه دریای زندگی،
پیوسته تاختم....
با موج حادثات شکستم هزار بار
اما....
تن شکسته به توفان نباختم.
گویی ز دیر باز،
در ظلمت حیات،
فانوس کوچکی به دلم نور می دمید!
در بی کرانه تیره ی گرداب های هول،
دستی مرا به ساحل امید می کشید
آری هنوز هم..........
سرایش و گویش :
#استاد_هما_ارژنگی
@persiangulfnik20