Get Mystery Box with random crypto!

دمی در هوای ادب پارسی

لوگوی کانال تلگرام perslit — دمی در هوای ادب پارسی د
لوگوی کانال تلگرام perslit — دمی در هوای ادب پارسی
آدرس کانال: @perslit
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 575
توضیحات از کانال

"دمی" به دو معنی:
۱- یک لحظه ۲- یک نَفَس
"هوا" نیز به دو معنی:
۱- آرزو ۲- مایه نَفَس

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-17 13:38:46 داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست.


دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد
 
به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن"


لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...'


خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن'

او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم'

آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....


او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما....
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

 او در همان يك روز زندگی كرد
فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '
 
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.

امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟

ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
حافظ
 @perslit
https://t.me/perslit
215 viewsedited  10:38
باز کردن / نظر دهید
2022-07-15 11:12:19
و من تنها تو را پسندیدم
پس به انتظارت ماندم.


همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد
ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد
دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد
خردم بگفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد
چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد
برو ای تن پریشان تو و آن دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد

غزل شمارهٔ ۷۷۰ دیوان شمس
 @perslit
https://t.me/perslit
270 viewsedited  08:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 16:20:22 بر جَبین نقش کُن از خونِ دلِ من خالی
تا بدانند که قربانِ تو کافِرکیشم
حافظ

رفت حاجی به طوافِ حرم و
باز آمد
ما به قربانِ تو رفتیم و
همانجاماندیم
میرنجات اصفهانی
 @perslit
https://t.me/perslit
208 viewsedited  13:20
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 02:56:47 "... نقل است که گفت سیزده حج کردم به توکّل،
چون نگه کردم همه بر هوایِ نفس بود!
گفتند: چون دانستی؟
گفت: از آن که مادرم گفت
سبویی آب آر،
بر من گران آمد!
دانستم که آن حج بر شره شهوت بود و هواء نفس"

هواء: میل و رغبت و طرفداری
شَرَه: آز و خواهش وحرص و طمع

"تذکرةالاولياء" از
 "فريدالدين عطار نیشابوری"
به تصحیح "محمد قزوینی" انتشارات مرکزی، نیمه دوم صفحه ۷۲ در بيان حال "ابومحمد مرتعش نيشابوری"
@perslit
https://t.me/perslit
381 viewsedited  23:56
باز کردن / نظر دهید
2022-06-25 13:17:25 روزی مُبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
سعدی، مواعظ، از قصیدهٔ شمارهٔ ۷
@perslit
https://t.me/perslit
474 viewsedited  10:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 20:24:49
دمی با علی قمصری و سرود ایران
@perslit
https://t.me/perslit
460 viewsedited  17:24
باز کردن / نظر دهید
2022-06-03 11:34:55
398 views08:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-29 06:30:11
دگردیسی کرم ابریشم به پروانه

تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک
برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس
از قصیده سنایی غزنوی

باید که جمله جان شوی
تا لایق جانان شوی
از غزل مولوی
@perslit
https://t.me/perslit
586 viewsedited  03:30
باز کردن / نظر دهید