رایِ هگل در بابِ منزلت فلسفه (ترجمهی بندِ ۶۷ از کتابِ پدیدارش | درنگهای فلسفی
رایِ هگل در بابِ منزلت فلسفه
(ترجمهی بندِ ۶۷ از کتابِ پدیدارشناسیِ روح)
تکبرِ واهیِ غیرِتعقلمآبانه در بابِ حقایقِ محرز درست به اندازهی رویکرد تعقلمآبانه مانعي برای تحصیلِ فلسفه است؛ صاحبِ چنین حقایقي لازم نمیداند به آنها بازگردد، بلکه آنها را در بنیاد مینهد و باور دارد که میتواند آنها را اظهار کند و نیز از طریقِ آنها حکم و چون و چرا کند. از این منظر، بهویژه لازم است از فلسفهورزی دوباره مشغلهاي جدی ساخته و پرداخته شود. باورِ رایج دربارهی همهی علوم، هنرها، مهارتها، و فنون این است که برای تصاحب کردنِ آنها تلاشي چشمگیر در فراگیری و تمرین لازم است. در مقابل، اکنون به نظر میرسد پیشداوریِ غالب دربارهی فلسفه این است که اگرچه دلیل نمیشود هر آن که چشم و دست دارد و چرم و کارافزار در اختیارش قرار میگیرد بتواند کفش بسازد، ولی همگان بیواسطه میدانند که چگونه فلسفه بورزند و فلسفه را ارزیابی و قضاوت کنند، زیرا از قرارِ معلوم معیارِ این کار را در عقلِ طبیعی یا فطریِ خویش در اختیار دارند ـــ تو گویی معیارِ ساختنِ کفش را در پای خویش ندارند. ـــ چنین مینماید که در اختیار داشتنِ فلسفه دقیقاً عبارت است از فقدانِ دانستهها و تحصیلات، و به نظر میرسد فلسفه در جایي متوقف میشود که آن دانستهها و تحصیلات آغاز میگردند. فلسفه بهطورِ شایع دانشي صوری و تهی از محتوا تلقی میشود، ولی این دیدگاه فاقدِ این بینش است که آن چیزي هم که از حیثِ محتوا در یک دانسته یا یک علم حقیقت نامیده میشود تنها زماني میتواند شایستهی این نام باشد که بهوسیلهی فلسفه ایجاد شود؛ حقیقت این است که علومِ دیگر هر قدر هم که بخواهند با تعقلمآبی و بدونِ فلسفه دست به تلاش بزنند، در غیابِ فلسفه نمیتوانند در خودشان زندگی، روح و حقیقت داشته باشند.
ترجمهی سیدمسعود حسینی و محمدمهدی اردبیلی، نشر نی، در دست انتشار.
@Philosophicalhalt
@MorgenHimmel