Get Mystery Box with random crypto!

سید رحیم نوازنده نی انبان بود. پسری لاغر اندام و سیه چرده حدود | Pianoclub

سید رحیم نوازنده نی انبان بود. پسری لاغر اندام و سیه چرده حدود ۲۰ ساله که لهجه غلیظ جنوبی داشت. خواهرش هم که حدود ۹ ساله بود ضرب و تمپو میزد و آواز می خواند. اینها چند سالی بود که با امید نوازندگی در یکی از کاباره های تهران، راهی این شهر شلوغ و پر هرج و مرج شده بودند اما هیچ کاباره ای خواهان آنها نبود. بنابراین برای امرارمعاش نزدیکی های کافه نادری و سه راه شاه (جمهوری) به صورت دوره گرد در خیابان می‌نواختند. گاهی هم بدون بلیت وارد خط اتوبوس بهارستان میشدند و چند دقیقه ای مردم را سرگرم میکردند. همه مردم و راننده ها سید رحیم و خواهرش را می‌شناختند و صدای ساز پر سر و صدای او و خواهرش را دوست داشتند. گاهی کنار دکه های عرق فروشی می‌نواختند تا شاید شنونده مست، پول بیشتری به آنها بدهد.
این دو در همان نزدیکی، در گاراژ متروکه متعلق به شرکت واحد اتوبوسرانی بود، در یک اتوبوس متروکه دو طبقه زندگی می‌کردند. هنریک ارمنی با حدود ۵۰ تا تک تومنی، حمام و آشپزخانه ای در این اتوبوس برایشان ساخته بود و دختر پس از هر روز کاری در آنجا پخت و پز میکرد. او هم خواهر بود، هم مادر و هم یک همکار که لحظه ای رحیم را تنها نمیگذاشت. پاتوق آنها خیابان کنار سینما نیاگارا بود که متعلق به مرحوم فردین بود.
سید رحیم و خواهرش آنقدر نوازنده های توانایی بودند که وقتی مرحوم فردین آنها را دید قول داد تا در فیلمی که در حال ساخت بود از وجود آنها استفاده کند و مبلغی را برای کمک به خرید خانه در اختیار آنها قرار دهد. خواهر و برادر از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند. چند روزنامه رپورتاژهایی از این دو چاپ کرد و آنها را به شهرت رساند. اما اتفاقاتی در راه بود.
انقلاب که شد دکه ها، کاباره ها و سینماهای خیابان شاه، ۲۴ اسفند، استانبول و نادری همگی تعطیل شدند و برخی از آنها در کنار سینما "نیاگارا" که متعلق به فردین بود در آتش قهر و غضب سوختند.
با این وجود، سید رحیم و خواهرش همچنان تا سال ۱۳۶۱ در مسیر جمهوری به بهارستان ساز می‌زدند و آواز می‌خواندند. آنها همچنان منتظر بودند تا شاید فردین مجوز فیلم خود را دریافت کند و آنها در آن فیلم بازی کنند. چند وقت بعد شرکت اتوبوسرانی تهران، گاراژ را تحویل شهرداری داد و قرار شد پاساژی در محل گاراژ ساخته شود. به این معنی که سید رحیم و خواهرش دیگر جایی برای زندگی نداشتند. رحیم و خواهرش مدتی در انبار شرکتی در ساختمان پلاسکو زندگی کردند و در طول این مدت منتطر بودند تا ناجی افسانه ای آنها سر برسد و آنها پس از این همه سال سقفی بالای سر خود ببینند.اما ظاهرا قرار نبود که مشکلات به پایان برسد. هر روز عده ای خودسرانه به آنها تذکر می‌دادند و یا حتی توهین می‌کردند. گرچه خواهر سید رحیم موهای خود را از ته تراشیده بود اما چندین بار بازداشت شدند و تعهد دادند که دیگر در خیابان ساز نزنند. اما رحیم بود و یک خیابان شلوغ و یک دل پر از موسیقی. ایستگاه به ایستگاه صدای نی انبان و آواز خواهرش شنیده می شد. تا اینکه روزی دو نفر در ایستگاه بهارستان، سید رحیم را تا حد مرگ کتک زدند و سازش را شکستند و ضرب و تمپوی خواهر را با خود بردند. آن روز عده زیادی در خیابان حضور داشتند. ولی فقط به نشانه تاسف سری تکان دادند و پی کار خود رفتند.
پس از آن دیگر کسی از رحیم و خواهرش خبردار نشد
چند روز بعد مامورین شهرداری برای پاکسازی گاراژ مراجعه کردند در اتوبوس دو طبقه را شکستند و الباقی وسایل زندگی رحیم و خواهرش را وسط گاراژ تخلیه کردند. اما کاغذی که به پشت در ورودی اتوبوس چسبانده شده بود جملات عجیبی روی خود داشت:
" رحیم، چرا نمیای؟ دلتنگتم خب! گفتی زود برمیگردی بی معرفت. گفتم که دوستت دارم. باور نکردی. منتظرت میمونم."

. پوران درخشنده، عباس کیارستمی و اکبر عالمی برای ساختن فیلم مستند از این دو نفر ساعتها وقت گذاشتند، اما انگار سید رحیم و خواهرش آب شده و در دل زمین فرو رفته بودند.
وقتی عباس کیارستمی از دستیارانش در مورد وضعیت او پرسید به او گفتند: سازش را شکسته اند و او احتمالا به جنوب رفته تا با سازی جدید برگردد. کیارستمی سری تکان داد و گفت: او هیچگاه برنمی‌گردد. اگر فقط سازش را شکسته بودند برمی‌گشت. اما دل او را شکسته اند. دیگر او را نخواهیم دید.
@pianoclub