2024-01-05 15:51:07
اشکهای پاک طاهر
یک روز ما در اداره دارایی نشسته بودیم آقایی به نام طاهر از وزارت دارایی برای بازدید آمده بود طبیعی بود که نخست به پرونده های پرحجم توجه کند. پرونده دکتر کوثری هم با توجه به پیشینه ای که داشت خیلی پرحجم بود. تخمین مالیات برای پزشکان براساس آماری بود که برایشان می آمد. با توجه به شناخت و ارادتی که همه ما به دکتر کوثری داشتیم پرونده اش به دست هر کارمندی می رسید آن را معاف از مالیات اعلام می کرد.
کارمند وزارت دارایی وقتی پرونده دکتر را دید گفت: به به این که آمار دارد چرا ایشان را معاف کردید؟ از نظر اداری و قانونی جایی برای دفاع نبود. آماری آمده بود و باید مالیات تعلق میگرفت، اما هیچ کس نه به خودش این جرات را می داد و نه دلش می آمد که برای دکتر کوثری مالیات مشخص کند. در این هنگام مـن و یکی از دوستانم به کارمند وزارت گفتیم: جناب طاهر! شما از شهر بازدید کردید؟ گفت: بله. گفتیم: ما از یک جهت که شما میگویید خطا رفتیم ولی از جهت دیگر خطا نرفتیم و باز هم همین راه را خواهیم رفت. ما یک خواهشی داریم. اگر میشود با هم یک بازدیدی از محل زندگی دکتر کوثری داشته باشیم. او پذیرفت و با هم به سرای دکتر کوثری رفتیم.
طاهر انتظار داشت که ما وارد یک مطب آن چنانی که یک منشی هم دارد بشویم شاید او با خودش فکر می کرد دکتر کوثری آدم قدرتمندی است و ما داریم پرونده او را لاپوشانی می کنیم. در مسیر به ما گفت : سمتی که شما می روید به سوی مرکز شهر نیست. گفتیم: نه اصلا سمت مرکز شهر و سمت آن پزشکانی که شما فکر می کنید نیست. پرسید کجا می روید؟ گفتیم به خانه اش. گفت: ما به خانه آقای دکتر کوثری چکار داریم؟ ما محل کارش را میخواهیم. گفتیم: خانه اش محل کارش هم هست. ایشان گفت: باشد برویم.
سرانجام وارد خانه دکتر شدیم. مشاهده کردیم یکی مرغ زیر بغلش هست. یکی تخم مرغ دارد. یک آقایی روی یک میز کهنه ای نشسته. کارمند وزارتخانه گفت: مطب آقای دکتر کوثری اینجاست؟ گفتیم: بله. گفت: جریان چیه؟ گفتیم: برویم خود دکتر کوثری هم ببینیم. دکتر که ما را می شناخت گفت: بفرمایید. دکتر با آن زیر پوش خودش نشسته بود و کتابها هم دورش و یک دسته ورق هم جلوش بود. طاهر که تا حدودی متوجه شده بود یک حال و احوالی با دکتر کرد و بیرون آمد. به من گفت: اینجا چه خبره؟ گفتم; آقای دکتر کوثری حداقل سی چهل ساله که اینجاست و این طریق زندگی اوست. اینها را هم که می بینی بیمارهای او هستند که پولی هم نمیدهند. حالا اگر کسی هم مرغی، نانی و تخم مرغی می آورد از روی ارادت است. طاهر در حیاط دکتر نشست و شروع به
گریه کرد.
او که مسوولیتی در شورای عالی مالیاتی آن زمان داشت به من و دوستم گفت: اگر بازنشسته هم شوم نفوذ دارم. مدیون هستید تا زمانی که دکتر کوثری زنده است و شما سر کار هستید برای ایشان مالیات مشخص کنید. حتی اگر دنیا دنیا برای ایشان آمار بیاید. از شما تشکر میکنم که این جسارت را داشتید. ما گفتیم: این جسارت را نداشتیم. اگر این کار را میکردیم نمی توانستیم جواب مردم
را بدهیم. در نهایت هم باید خودمان پرداخت
می کردیم.
طاهر در بازگشت، مسیری را انتخاب کرد که دوباره از جلوی خانه دکتر کوثری عبور کند در حالی که می توانست از مسیر دیگری برود. او دیگر کارش را تعطیل کرد و پس از خوردن چای از تربت جام رفت.
https://t.me/kosary1400
18.6K viewsKh_g, 12:51