Get Mystery Box with random crypto!

حاکمی را گفتند خزانه پر است و رعیت گرسنه. گفت: شکم مردم را گرس | PLUS_NEWS | پلاس نیوز 🚩

حاکمی را گفتند خزانه پر است و رعیت گرسنه. گفت: شکم مردم را گرسنه نگه‌داریم که شکم خزانه پر باشد؟ بدهید ایشان را به مساوات.
وزیر برآشفت که "به‌مساوات" یعنی "به‌ظلم". باید به عدالت توزیع کنیم نه مساوات.
حاضرین وزیر را گفتند تفاوتش در چیست؟
وزیر بر مبلی ابریشمی تکیه داد و بادی در غبغب انداخت و گفت:

اگر به یک کارگر به اندازه یک بازرگان بدهیم گویی که بازرگان را تنبیه کرده‌ایم و کارگر را جَری...

بازرگان اگر ابریشم نیاورد کارگر نمی‌تواند قالی ببافد و چون قالی نبافد دستمزدی نخواهد داشت و فقیرتر خواهد شد و باز باید به او بیشتر بدهیم تا از گرسنگی نمیرد. شکم فقرا هم که چاه ویل است و پر نمی‌شود!

باید از خزانه به بازرگان‌ها بدهیم تا ابریشم بیشتری وارد کنند که قالی بیشتری بافته شود و کارگر بیشتری مشغول به کار گردد.
آنگاه بازرگان سود بیشتری کرده و مالیات بیشتری می‌پردازد و از آن مالیات به فقرا خواهیم داد. درنتیجه بدون اینکه خزانه را خالی کنیم هم فقرا را سیر کرده‌ایم هم بازرگانان را راضی کرده‌ایم...

انصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند گفت سعدیا تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای. گفتم:

آن شنیدستی که روزی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک بر سر وزیر حاکم!

القصه که معلوم شد وزیر در کار واردات ابریشم است و حاکم فریب او را نخورد و کیسه‌هایی که وزیر برای خزانه دوخته بود خالی ماند.

حاکم گفت کیسه‌های طلا را بین مردم تقسیم کنید.
استادی در مجلس بود. رو کرد به حاکم که ای حاکم! این کار تو غلط است. حاکم گفت تو بگو چرا؟
استاد گفت اگر طلا دست مردم بیفتد به بازار حمله می‌کنند و می‌خواهند بخرند و چون کالا در بازار کم می‌آید قیمت‌ها بالا می‌رود!
حاکم سر را در جیب خود کرد و قدری سکه طلا بیرون آورد و استاد را داد!
استاد فکر کرد صله است و تشکر کرد. حاکم او را گفت این طلاها را بستان و به طویله‌ای که در آن درس خواندی ببر و به ایشان بده. استاد گفت چرا؟ گفت حقا که خوب تربیتت کرده‌اند.

سپس حاکم رو به دیگران کرد و گفت حرفی نیست؟ گفتند خیر. حاکم گفت پس به هر فرد سه کیسه طلا بدهید و اعلام کنید هر کس تولید کند سی کیسه دیگر به او می‌دهیم.
مردم به بازار رفتند. برخی گندم خریدند و آرد کردند و نان پختند. هم برای رفع گرسنگی‌شان و هم برای فروش و کسب درآمد.‌ برخی هم گندم‌ها را بر سر زمین بردند و کاشتند. برخی ابریشم خریدند و قالی بافتند و برخی شروع به تولید ابریشم کردند. برخی هم که تولیدشان کم بود کارگر بیشتری استخدام کردند و تولیدشان را چندبرابر کردند. برخی هم سکه‌هایشان را با هم جمع کردند و قالی‌ها را به قیمت خریدند و بردند به بلاد غرب و شرق.

خزانه هم دوباره با خمس و زکات تاجران و کشاورزان و صنعتگران پر شد و ضریب جینی هم پایین آمد...!!!

خلاصه فقط سرِ وزیرِ بازرگان و استادِ نادان بی‌کلاه ماند.

حاکم را گفتند:
خزانه پر است و مردم سیر!
حاکم به سجده افتاد و شکر نعمت گزارد!

#دلاوار

@plus_news