بابا قهرمانه اگر پنج ماه و ده روز پیش این ویدیوی کوتاه را دی | Daily English Podcasts
بابا قهرمانه
اگر پنج ماه و ده روز پیش این ویدیوی کوتاه را دیده بودم، احتمالا مثل خیلی از شماها بغض میکردم، یا گریه میکردم، یا اصلا زار میزدم. ولی حالا که پنج ماه و ده روز میشود که خودم هم پدر هستم، واژهی "اندوه" کلمهی کاملی برای توصیف احوالات من بعد از دیدن این ویدیو نیست. مثلا در توصیف حالم باید از کلمهی "آوار" استفاده کنم، که خراب میشود روی سر آدم و لهش میکند. یا کلمهی "مذاب" که در گلویم زبانه میکشد و من را میسوزاند. میدانی چرا؟ چون این ویدیو من را یاد تمام شبهایی میاندازد که قبل از خواب با خودم دو دوتا چهارتا کردم که چطور باید برای پسرکم پدر قویتری باشم؟ که اگر چه کار بکنم میشوم قهرمان بی چون و چرای قصههایش؟ چطور خشمهای خودم از زندگی را پشت لبخندم قایم کنم تا چشمهای پسرک با چهرهی درماندهی من آشنا نشود؟ یا چطوری آنقدر محکم باشم که در ناخودآگاهش دلش قرص باشد که مشکلی نیست که پدر نتواند حل کند. این ویدیو من را یاد آن لحظههایی انداخت که دلم میخواست برای فرزندم مصداق آن جملهی معروف کریستوفر بوبن باشم که میگفت: "هیچ چیز به اندازهی یک کوه شبیه پدر نیست."
این ویدیوی کوتاه روی سر من آوار شد چون در آن قهرمان قصهای را دیدم که خوانندهی خردسالش را از پیش کشتهاند. قصهی پدری که تمام جهان را به خاطر دخترش به آتش کشید، ولی خود دخترک مدتهاست در دل خاک آرام گرفته و هرگز نمیفهمد که پدرش یک قهرمانِ واقعیِ واقعی بود.