چون به سقیفهء بنی ساعده رسیده بودند، انصار را دیدند جمع شده و | رادیو شعر و داستان
چون به سقیفهء بنی ساعده رسیده بودند، انصار را دیدند جمع شده و در میان ایشان سعد ابن عُباده نشسته بود و سر در گلیمی فروبرده بود. درآمدند و بنشستند. خطیب انصار بر پای خاست و خطبه ای بکرد و حمد و ثنای خدای بگفت و بعد از آن گفت: "ای جمع مهاجر! بدانید که ما انصار حقّیم و لشکر دین اسلام! و شما که مهاجرید گروهی از ما اید می باید که نیابت پیغمبر ما را باشد که انصاریم و خلافت مسلمانان از آنِ ما باشد و مهاجر را در آن مدخلی نباشد." عمر می گفت: من میخواستم که در سخن آیم و جواب وی بازدهم و در راه که به پیش انصار می آمدم، سخنی چند بپرورده بودم چنان که مرا آن سخن ها عجب آمده بود و چون قصد آن کردم که آن سخن ها بگویم، ابوبکر مرا گفت: "یا عمر، خاموش باش که وقت سخن گفتن تو نیست." من خاموش شدم...
در روز شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (س) از #رادیو_شعر_و_داستان بشنوید:
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) در سقیفه چه گذشت؟!
https://t.me/poemstoryradio/2047
#قاف بازخوانی زندگی آخرین پیامبر، از سه متن کهن فارسی
ویرایش #یاسین_حجازی
به کانال "رادیو شعر و داستان" بپیوندید: @poemstoryradio