آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
6.82K
توضیحات از کانال
تأملاتی درباب برخی دغدغههای وقت و بیوقت.
حسام سلامت
https://t.me/Hesam61salamat
donation:
6219-8610-5352-8930
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
2
3 stars
0
2 stars
0
1 stars
0
آخرین پیام ها 6
2020-11-21 16:54:38
خشمِ تفکر
پیر بوردیو زمانی گفته بود «برای کار علمی باید خشمگین بود و برای مهار خشم باید کار علمی کرد». دعوی بوردیو ما را مستقیماً با پرسشی سختجان رودررو میکند، اینکه تفکر اساساً از چه چیزی نیرو میگیرد؟ به بیان سادهتر، چه رانهای تفکر را آغاز میکند؟ چه نیرویی تفکر را به کار میاندازد؟ چه زوری تفکر را به پیش میراند؟ همهی ما با کلاسیکترین پاسخ که طبق معمول در یونان زاده شد آشناییم: چیزی چون عشق به دانش در کار است، قسمی فیلو-سوفیای که نتیجهی همآمیزیِ دوستداشتن و دانستن است. فلسفه در مقام نام عامی برای تفکر چیزی نیست مگر پیگرفتن دانش محضِ خاطرِ دوستداشتناش. آنچه سوفیا در مقام دانش را هدایت میکند و راه میبَرَد همانا فیلیا (عشقورزیدن، دوستداشتن) است. تفاوت فیلسوف (در مقام همنشینیِ فیلیا و سوفیا) با سوفیست احتمالاً همینجاست: در حالی که سوفیست فوتوفنهای سوفیا را میشناسد و به این اعتبار یک کارشناس فکر است که لزوماً حسی به دانش ندارد، فیلسوف به سوفیا عشق میورزد، فیلسوف دانش را دوست دارد، به تعبیر دیگر، وجود او تشنهی دانش است، انگار پای چیزی چون اشتهای روح در میان باشد، پای یکجور میل سیریناپذیر به بلعیدن دانش. با این اوصاف چیزی مقدمِ بر لوگوس (= عقل، تفکر) و در عین حال همبسته و همهنگامِ آن در کار است که آن را برمیانگیزد و بیدار میکند، چیزی چون یک عاطفه، یک میل، یک حس، یک تأثر یا پاتوس (pathos). اگر سوختِ پاتوس در کار نباشد ماشین لوگوس درجا میزند. در وضعیت بیحسی چیزی برای فکرکردن یا، به تعبیر بهتر، رانهای برای بهراهانداختن عقل وجود ندارد. در مجسمهی مشهورِ «اندیشمندِ» (the Thinker) اگوست رودَن با تصویر جاافتادهی خودِ تفکر طرفیم: فیگور نشستهای که با سری رو به پایین و دستی زیر چانه در تفکرات خود غرق شده است و از این حیث ترکیبی است از تنهایی، درونبینی و سکون. «اندیشمند» که انگار پیشاپیش همهی پیوندهایش با جهان دوروبرش را قطع کرده است میرود تا از فرط تعمق در خود فرو رود و در خود مچاله شود. مجسمهی رودن اما تصویر گمراهکنندهای از تفکر به دست میدهد. «انسان اندیشمند» حدّ اعلای انتزاع را به نمایش میگذارد، قسمی گسستن از زمین و زمان و در عوض، پناهگرفتن در ساحت امن درون: یک سوژهی منزوی، بیحرکت و خودارجاع که مشغولتر از آن است که توجهاش به جهان پیرامونش جلب شود. تفکر اما در خلأ زاده نمیشود و از هیچ سر بر نمیکند. سرنخ هر تفکری را که بگیریم نهایتاً به امری پیشاتأملی میرسیم: یک زخم، یک تروما، یک عشق، یک دلزدگی، یک شوک، یک رنج، یک حیرت، یک زندگی، یک مرگ، یک ویرانی، یک آشوب، یک ستم، یک تبعیض، یک نابرابری. در یک کلام، یک مواجهه به مثابهی یک رویدادِ مؤثرِ تکین. هر مواجهه در من یک اثر بر جا میگذارد که میتواند همچون یک رد باقی بماند یا بالکل محو شود. رد (trace) در واقع استمرارِ اثرِ یک مواجهه است. یک مواجهه میتواند سپری شده باشد اما ردش برای همیشه بماند. بیواسطهترین اثر یک مواجهه چیزی نیست مگر بیداری یک عاطفه (affection). به تعبیر سرراستتر، هر مواجهه یک عاطفه را بیدار میکند. مواجههی من با یک زخم یا یک شوک میتواند به نفرت بیانجامد، تولید اضطراب کند، به غم منجر شود، امید بزاید، ترس ایجاد کند، به شرم بدل شود، به خشم راه بِبَرد و غیره. هر مواجهه با نوع و شدت عاطفهای که برمیانگیزد تعریف میشود. از قِبَلِ زورِ عواطف است که تفکر بیاختیار آغاز میشود و به راه میافتد. حق با دلوز بود که میگفت «چیزی در جهان ما را مجبور میکند که فکر کنیم. این چیز ابژهی بازشناسی (recognition) نیست بلکه ابژهی یک مواجههی بنیادین است». این یا آن مواجهه ما را وامیدارد یا «زور میکند» که فکر کنیم. طفرهرفتن از تفکر مستلزم طفرهرفتن از مواجهه است، شانهخالیکردن از رودررویی با شکستها، زخمها، آشوبها، التهابها و ستمها. از خودِ زندگی.
@Prolegomena
9.1K viewsHesam Salamat, 13:54