هزار هیچ در فارنهایت 451 خیلیسال پیش به بهانهی مطلبی ک | ProxyLegram
هزار هیچ در فارنهایت451
خیلیسال پیش به بهانهی مطلبی که قرار بود هوشنگگلشیری برایم بنویسد، در خانهاش در اکباتان، به سخنان حسرتبارش در بارهی فرهنگ و آگاهی در این سرزمین گوش سپردم. اصل حرفشان این بود که «بدتر از مشکلات نشر و توزیع و سانسور، زوال اشتیاق مردم به فرهنگ و ادبیات و فهم و دانستن است. روز به روز داریم از گذشتهای که به آن میبالیم دورتر میشویم». نویسندهی عالیمقام ما، این واقعیت تلخ را دو دهه پیش گفت و نبود تا ببیند به کجا رسیدهایم. رسانهی ملی که قرار بود دانشگاه باشد، دو کمسواد لودهگو را صرفا به دلیل شهرت ورزشیشان دعوت میکند تا در نمایشی مضحک، به ریش «نویسندگان بیکار» بخندند. چرا توقع دارید این دو آدم، چند نویسنده، حتی در حد نام بشناسند که از آنها میخواهید به پرسش بسیار دشوار «نام سه نویسنده ایرانی» جواب دهند. که بعدش فیروز کریمی در ادامهی لودگیهای سخیف همیشگیاش، از بیکاری نویسندگان ذوق کند و حتی نوشتن آنها را از سرِ بیکاری بداند. و چه تلخ که رامبد جوان، به یاوهگوییِ کریمی میخندد. خنده دارد واقعا؟! یاد فیلم «فارنهایت۴۵۱» افتادم که در آن، مردم در آیندهای مسخشده و وارونه و تسخیرشده توسط تلویزیون، موظف و مجبور به سوزاندن کتابها هستند، چون به آنها گفته شده کتابها برای روح و روان جامعه ضرر دارند! از کدام مرزهای بیشرمی عبور کردهایم که وقتی فوتبالیستی که نام سه نویسنده ایرانی را نمیداند، به جای سرافکندگی و لااقل وانمود کردن به جستجوی فهم در آینده، طلبکار هم میشود. و در عوض، نام سه اسباببازی را خوب بلد است و دیگری به بلد بودن سه لباس زمستانی سرخوش است. چرا به اینجا رسیدهایم که کسی در حد و اندازهی فیروز کریمی به خودش اجازهی تحقیر نویسندگان این سرزمین را میدهد؟ و بدتر این که این برنامه زنده هم نبوده که مسئولیت این بیشعوری را فقط متوجه آنها بدانیم. این شوخی وقیح در فرصت مقتضی دیده و تایید شده و به پخش رسیده است. فکر نکنید فقط رسانهی ملی مقصر است. یا سازندگان خنداونه. وقتی کمکم ریشههای شعور و فرهنگ خشک شود، گیاهان هرزه زیاد میشوند. کافیست دوری در شهر بزنید یا در فضای مجازی بچرخید تا تکثیر هولناک امثال این دو تن را درد بکشید...و هزار هیچ به نفع ابتذال و بیشعوری.