هوس لینک قسمت اول https://t.me/taghdir1/57504 #قسمت_صد_نه ی | محافظ پاتوق
هوس
لینک قسمت اول https://t.me/taghdir1/57504
#قسمت_صد_نه
یه قدم به سمت برداشتم که سریع متوجه شد و عقب عقب رفت منم در اتاق و محکم کوبیدم و همونطور که سریع تر از قدم های ترسیده اش مسیر و طی می کردم توپیدم: -مگه بهت نگفتم از امروز با حجاب کامل باید بیای شرکت. این چه سر و وضعیه؟ نگاهم و به مانتوی بادمجونیش که عالوه بر کوتاه بودنش با یه کمربند کیپ تنش شده بود دوختم و اخمام بیشتر تو هم فرو رفت. -لباس فرمت کو؟ واقعاً برام عجیب بود که تو این شرایطم خودش و نمی باخت.. اینهمه مغرور بودن کار دستش می داد و فقط منتظر روزی بودم که بالخره اینو بفهمه! عالوه بر کارای خودم.. وظیفه بقیه رووقتی به خاطر بهانه های بی معنی و پوچ مجبورم می کنید هم انجام بدم و تا ساعت نه شب تو شرکت بمونم.. باید انتظار اینکه نتونم از پس همه کارام اونم بدن نقص بربیام و داشته باشید!نفهمیدم چی شد که برای دومین بار تو دو روز متوالی آتیشی شدم و صدام و بردم بال .. چیزی که از من بعید بود و شاید هر چند ماه یه بار اتفاق می افتاد. ولی این دختره بدجوری قابلیت عصبی کردنم و داشت.. حتی بیشتر از اون سیاوش پست فطرت که در حد مرگ ازش نفرت داشتم! های مسخره بیاری و بگی سرم شلوغ بوداگه یک بار دیگه برای کوتاهی ها و گند بال آوردنات بهونه و حواسم پرت شد و وقت نکردم وسط همین شرکت جلوی چشم همه فلکت می کنم! هم خودم متعجب شدم از این حرفی که به زبون آوردم و هم چشمای گشاد ش ده رو به روم نشون میداد که انتظار شنیدن این حرف و نداشته.. هر چند خودمم بی اختیار به زبون آوردمش.. فقط یه لحظه به ذهنم رسید چقدر دلم خنک میشه از تصور این صحنه! کاش میشد عملیش کرد یه روزی هنوز تو بهت و حیرت داشت بهم نگاه می کرد که صدام و بالتر بردم! -شد یا نه؟جوری تو جاش پرید که نتونست تعادلش و حفظ کنه و کمرش از پشت محکم خورد به لبه میزم.. میز با صدای بدی رو زمین کشیده شد و ضربه انقدری محکم بود که وسایل روشم تکون خورد. نگاهی به چهره از درد جمع شده اش انداختم و خواستم با حرف بعدیم بی تفاوتیم و نسبت به درد کشیدنش نشون بدم که در اتاق با شدت باز شد و صدای هولزده نریمان به گوشم خورد: -دیار؟ چی شد؟ با اخم برگشتم سمتش و یه لحظه از فکرم رد شد یعنی ضربه انقدری محکم بود و صدا انقدری بلند.. که از این در و دیوارم رد بشه و بره بیرون؟ پس چرا صدای این دختره در نیومد؟ نگاه ناباور نریمان که به سمت دختره چرخید دوباره بهش خیره شدم و با چهره کبود شده اش که سعی داشت با گاز گرفتن لبش جلوی درد کشیدنش و بگیره رو به رو شدم.اصالً حوصله گریه زاریش و نداشتم و حالم از کسایی که می خواستن با گریه کردن جلب ترحم کنن بهم می خورد.. برای همین از سر راهش کنار رفتم و توپیدم: -سر کارت زود! لبش هنوز زیر فشار دندوناش بود ولی دیگه نتونست دستش و از روی کمرش جدا کنه و همون شکلی دول دول از جلوی من و نریمانی که به سختی خودش و از جلوی در کنار کشید رد شد و رفت بیرون. بدون نگاه کردن به نریمان کتم و درآوردم و قبل از آویزون کردنش سیگار و فندکم و از تو جیبش برداشتم و یه نخ روشن کردم. سکوت نریمان عجیب نبود.. می دونستم به خاطر چیه و پشتش قراره چه حرفایی بزنه.. ولی اهمیت ندادم و دود سیگارم و به سمت سقف فوت کردم.. تا اینکه بالخره سکوت و شکست.. -تو زدیش؟ فقط نگاهش کردم و چیزی نگفتم. نگاهی که داشت می گفت خودت چی فکر می کنی و وقتی با اخم روش و برگردوند فهمیدم که معنی نگاهم و درک کرده.
رمان جذاب و اتشین #هوس هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.