Pulp.

2022-08-21 08:40:05 اینو می‌ذارم به یادگار که یادمون بمونه جمع پالپ توی این چند سال چقدر بزرگ شده بود، اما ما می‌خواستیم فقط کسایی که واقعا دوستش دارن بمونن داخلش و ممبراش رو خودمونی کردیم .. :) باز کردن / نظر دهید

2022-08-20 13:33:20 داشتم فکر می‌کردم وقتی تعداد اینجا کمتر بشه چقدر حس و حالم بهتره، چقدر راحت‌تر و بیشتر اینجا رو دوست خواهم داشت.
بعد فکر کن، چنل چند ساله کلی ممبر داره، برای خودش کسیه، بعد یهو میشه ۳۰۰-۴۰۰ تا ممبر و پشمای ادمینای دیگه می‌ریزه :)
فک کن بقیه میرن اکانت فیک اد می‌کنن من میام اکانتای واقعی رو ریمو می‌کنم!
خلاصه که من دارم کار خودمو می‌کنم و خوشحالم و هر کس هم به اشتباه ریمو شد، می‌تونه دوباره برگرده. باز کردن / نظر دهید

2022-08-18 10:20:43 فردا دیگه ریموها رو شروع می‌کنم و فعال میشم باز کردن / نظر دهید

2022-08-17 17:03:36 کلی چیز میز نوشتم که پست کنم و ذوقشونو دارم فقط منتظرم تکلیف این برنامه‌ی ریمو مشخص شه شروع کنم :))) باز کردن / نظر دهید

2022-08-15 19:26:33 اگر اینجا رو چک می‌کنی و دوستش داری و دوست داری مثل قبل دوباره فعال بشه این زیر بنویس و فرقی نداره دوستمی یا نیستی و از کی جوین شدی. فقط کافیه بگی که می‌خونیش وگرنه من تو رو جزو ممبرهای روحی حساب می‌کنم. کسایی که چیزی نگن یعنی یا چک نمی‌کنن یا چک می‌کنن اما پیاما رو نمی‌خونن و خب بعد مدتی ریمو میشن، ازم ناراحت نشید. :) باز کردن / نظر دهید

2022-08-15 19:14:35 سلام *-*
اینجا کانال منه و من باید حالم باهاش خوب باشه و تصمیم دارم این کارو کنم. می‌خوام دوباره اینجا فعال بشه و مثل قبلا راحت بنویسم و چیزای مورد علاقه‌م رو باهاتون رو شیر کنم. ازونجایی که خیلیا الکی اینجا جوینن و اصلا پیاماشو چک نمی‌کنن و باعث سردی من شدن، من می‌خوام جداتون کنم اما نمی‌برمتون توی یه کانال دیگه، ما همینجا می‌مونیم و بقیه ریمو میشن. حالا از کجا می‌فهمم کیا مخاطبای واقعیمن؟
اینجوری: باز کردن / نظر دهید

2022-08-14 21:56:21 پلیش کردم و در گوشت گفتم: بنظرت داستان ما چیه؟ هنوز خوب منو نمی‌شناختی. یادمه که اون موقع عمیق و تیز نگاهم کردی یه جوری که انگار نگاهت از چشمام رد شد.
تو داستان ما رو می‌دونستی، تو داستان ما رو می‌دونستی توی تمام اون لحظه‌هایی که دستام رو گرفته بودی و تو پارک شهر قدم می‌زدیم. یادته؟ ازم پرسیدی اگه گفتی چرا دوباره برگشتیم پارک شهر؟ شب بود، ساعت ۲. بارون ریخته بود رو بارونیت و استخون برجسته‌ی ابروت داشت از چشمای مشکیت مراقبت می‌کرد. گفتم چرا؟ گفتی اینجا قبلا قبرستون بوده؛ خاک مرده آدم رو می‌کشونه. منم می‌ترسیدم و بیشتر بازوتو فشار می‌دادم که وای نگو تو رو خدا مگه نمی‌بینی می‌ترسم؟ تو می‌دیدی. تو داستان ما رو می‌دونستی، از همون اولشم می‌دونستی. می‌دونستی مال موندن نیستی و منم مال به زور نگهداشتنت نیستم.
تو از همون اولش داستان ما رو می‌دونستی اما اون موقع که ازت پرسیدم به نظرت داستان ما چیه؟ فقط عمیق نگاهم کردی و گفتی نمی‌دونم. باز کردن / نظر دهید

2022-08-08 19:02:11 صبر داشته باش
صبر داشته باش
صبر داشته باش
صبر داشته باش
صبر داشته باش باز کردن / نظر دهید

2022-08-04 08:54:45 چهارشنبه‌ها، یکی از قشنگ‌ترین روزهای هفته‌ن. علی آقا، که توی محله معروفه به «علی بلبل» - چون ناز نفسش واقعاً- از صبح که خورشید می‌آد بیرون، اونم باهاش می‌آد بیرون و شروع می‌کنه به مثل گل کردن ساختمون. انقدر تمیز و با حوصله کارشو می‌کنه که نمی‌تونی واسش… باز کردن / نظر دهید

2022-08-03 10:10:36 می‌دونی چرا نیستم؟
چون شدیداً مشغول زندگی کردنم.
برمی‌گردم؛ قوی‌تر از قبل هم برمی‌گردم.
منتظرم باش.
؛ باز کردن / نظر دهید