فروغ فرخزاد تو یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان یه چیزی نوشته | [ قلب عآبــے]
فروغ فرخزاد تو یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان یه چیزی نوشته که عمیقاً حس و حالی که موقع نوشتنش داشته رو درک میکنم: پنجشنبه ۱۰ ژوئن: «در این رؤیا هستم که میآیی و میدانم که نمیآیی. آنقدر نخواهی آمد تا دیگر اصلاً امکان آمدن و با هم بودن برای هیچکداممان موجود نباشد. بمیریم و وقتی داریم میمیریم با تأسف و حسرت بمیریم، با خندیدن به تمام دیوارهایی که یک عمر دور خودمان ساخته بودیم و زندگیمان را میان این دیوارها خفه کردیم.»