Get Mystery Box with random crypto!

‍ تنهایی و معنای نویسنده امروز زندگی‌نامه‌ی محمد چرمشیر را مر | قَلَمْ✒️

تنهایی و معنای نویسنده

امروز زندگی‌نامه‌ی محمد چرمشیر را مرور می‌کردم که بیش از صد نمایشنامه خلق کرده است. این شد که یکی از معماهای دنیای نوشتن برایم زنده شد: چه می‌شود نویسنده دست از نوشتن برنمی‌دارد؟ این سؤال گه‌گاه به ذهن هر نویسنده‌ای می‌رسد ولی برای علاقه‌مندان به کلمه‌ها هم مطرح است. همه می‌دانند که نویسنده، آدمی تنهاست. ولی مگر این تنهایی چه عاید آدم می‌کند؟

البته شاید از بیرون و در نظر عموم قضیه جور دیگر است و چیزی که جلوه دارد آن سمت زندگی نویسنده‌های مشهور است: استقبال ناشران و مخاطبان و رضایتی چشمگیر و سرشار از شادمانی و شمع سالگرد تولد و نکوداشت‌ که خوانندگان به سمت نویسنده نثار می‌کنند. سؤال این است که اگر این اقبال خیره‌کننده کفایت می‌کند، چه دردی است که نویسنده همچنان به دل دالان‌های سرد و تاریک نوشتن بزند برای خلق کار بعدی که هیچ معلوم نیست چه سرنوشتی داشته باشد و نتیجه‌ی کار باز هم درخشان دربیاید یا نه. البته که تکرار آن‌همه نوازش مخاطب، انگیزه‌ی بزرگی قلمداد می‌شود. ولی ماجرای تنهایی نویسنده را وقتی روشن‌تر می‌شود دید که به زندگی نویسندگان نامشهور سر بزنیم یا آن نویسندگان که گاه در وصیت‌نامه‌شان دم از سوزاندن آثارشان می‌زنند قبل از انتشار. آن‌ها برای کدام اقبال و دست‌مریزاد قلم می‌زنند؟ آن آدم‌ها که همه نوع دوست داشته شدن از جانب دیگری، درشان مرده. کسی مثل کافکا.

یا در نظر بگیرید نویسندگانی را که چشم‌اندازی برای اتمام پروژه‌های بزرگ خود نداشتند. کسانی مثل فردوسی و دهخدا که یک عمر، یک کتاب بودند و یا احمد شاملو که رقم صفحات آثار منتشر شده و نشده‌‌اش سر به فلک می‌زند. یا کسی مثل رولان بارت را در نظر بگیرید که تا آخر عمر درگیر بود با نوشتن یا ننوشتن و نام‌گذاری قالب و فرم نوشته‌های خود.

شاید هیچ کس به اندازه‌ی اگزیستانسیالیست‌ها به موضوع تنهایی انسان توجه نکرده باشد. ولی این تنهایی برای یک نویسنده چه اهمیت و ارزش و معنایی دارد؟ انگار بشود این‌طور پرسید که نویسنده به چه امید می‌نویسد. یا به زبان دیگر بپرسیم: تنهایی نویسنده، کی دست از سر او برمی‌دارد و به چه قیمت؟ جی کی رولینگ برای چه می‌بایست نوشتن را ادامه می‌داد پس از آنکه هری پاتر به لحاظ شمارگان کتاب و به لحاظ ثروت، آن‌همه نوازش عایدش کرد.

فکر می‌کنم یکی از تعریف‌های نوشتن، ابراز انرژی خود است با کلمه‌ها. نوعی مبادله‌ و تعامل با هستی، موازی تعاملات زندگی روزمره. انرژی عجیب و رازناکی که بر من معلوم نیست چیست و چرا سر از کلمه در می‌آورد و تاریخ می‌گوید با هیچ نوع مخدر یا مسکر یا همدم یا درآمد یا شهرتی ساکت نمی‌شود جز با ثبت آن به صورت کلمه. و تا زایش انرژی بعدی.

‌می‌دانم این معما باز هم به سراغم خواهد آمد ولی عجالتاً شاید برای کسی که می‌نویسد، این معما وقتی حل شود که تنهایی را به رسمیت بشناسد و به جای ور رفتن با این پرسش ذهن‌سوز، به قول سعدی بنشیند، صبر پیش گیرد و دنباله‌ی کار خویش گیرد. به رسمیت شناختن آن تنهایی که پر از غوغاست. همان که برخلاف تن نویسنده، قوانین ماده درباره‌اش صدق نمی‌کند و نه می‌میرد، نه جز به خلق اثر رضایت می‌دهد.


مصطفا پورنجاتی


تابلو: ادوارد هوپر که تنهایی، یکی از تم‌های آثار اوست.


@qui_ltr