يك پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه | قَلَمْ✒️
يك پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت :
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم و برای اینکه به شما اساتید و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات عجیب چیست ، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است : فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا. فردوسی ، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او .
سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و داناتر از او .
حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است ، که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده ، میشمارد .
اما مولانا ، در جهان هیچ چهره ای را نیافتم ، که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ، او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند ، او فقط شاعر نیست ، بلکه بیشتر جامعه شناس است و روانشناسی کامل ، که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد ، قدر او را بدانید و به وسیله ی او خود و خدا را بشناسید .
من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم ، همین شعر برای همیشه کافی است :
باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست باران که شدى ، پياله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست باران ! تو که از پيش خدا مى آیی ! توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست ؟ بر درگه او چونکه بيفتند به خاک شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست از قدرت حق ، هر چه گرفتند به کار در خلقت حق ، رستم و موریانه يکيست گر درک کنى ، خودت خدا را بينى درکش نکنى ، کعبه و بتخانه يکيست