دیشب با یکی از رفقام که حدود ۷ ساله با هم در ارتباطیم شدیدا بح | قَلَمْ✒️
دیشب با یکی از رفقام که حدود ۷ ساله با هم در ارتباطیم شدیدا بحثم شد سر سرود سلام فرمانده. هرچند خودش مشخصا چنین چیزی رو نمیخواد اما سعیم رو میکنم که در اولین فرصت دوباره بهش پیام بدم و دلجویی کنم. با ذکر این مقدمه، میخوام نظرم رو خیلی کوتاه راجع به اتفاقاتی که اخیرا افتاد و باز هم میفته بگم.
۱- مردم ایران درگیر مصیبتها و بدبختیهای زیادیاند که فقط یک موردش گرونی و تورمه. این مشغولیتها عملا فرصت فکر کردن یا کارهایی نزدیک به فکر کردن مثل کتاب خوندن یا دیدن چندتا فیلم درست و حسابی رو از دست میدن. اتفاقی که اینجا میفته اینه که فرمون تفکر به دست دیگری سپرده میشه و برای این دیگری، چه کسی بهتر از پیجهای اینستاگرامی و کانالهای تلگرامی؟ که بدون اهمیتدادن به صحت و سقم خبرها و با شیطنتها و تعمدهای مشخص، سادهترین مقدمهها رو کنار هم میذارن و سادهترین نتایج رو بدست میارن و به خورد ذهن خسته از کار (و یا بدبینانهش: بیتمایل به فکر کردن، تنبل، دنبال لقمهی آماده) مخاطب میدن.
۲- از زمانی به بعد، که نمیدونم دقیقا کی بود، رویکرد اصلی رسانهها شد بزرگنمایی بدبختیها، حوادث و اتفاقات منفی بهاضافه تحقیر، سرکوب، کوچکنمایی و بایکوت اتفاقات مثبت. با خودتون فکر کنین، به این که توی این چند روز چندبار به رسیدن تعداد فوتیهای روزانه کرونا به زیر ۱۰ نفر و چندبار به متروپل فکر کردید؟ ساعات اولیه اتفاق متروپل من فکر میکردم تعداد کشتهشدهها ۱۰۰ نفر بوده اما امروز متوجه شدم ۲۴ نفره. منکر این داغ نیستم اما میدونید ۲۴ نفر تا همین چند روز پیش تعداد فوتیهای کرونایی ما بود؟ چرا اون داغ، ملی نبود و این هست؟ چرا کسی برای اون روضه نمیخوند و برای این همه مشغول روضهخوانیان؟ مهم نیست. مهم اینه که مسابقه "کی از همه بدبختتره؟" بین لایههای مختلف مردم صرف نظر از میزان درآمد و سطح رفاهی زندگی، شدیدا جریان داره.
۳- برای کمپینها و ژانرهای فضای مجازی، همیشه اهمیت نفر دوم، به مراتب بیشتر از نفر اوله. معمولا نفر اول جملهای میگه، طرحی میکشه، حرفی میزنه که همه لایک میزنن و رد میشن. اونی که اون حرف یا جمله رو تبدیل به ژانر میکنه، نفر دومه که چیزی مشابه نفر اول میگه یا کاری مشابه اون میکنه. پ ن پ، شاید هیچوقت ژانر نمیشد اگر نفر دومی بعد از نفر اولی که این اصطلاح رو به کار برد وجود نمیداشت. اولین نفری که مردم رو به دستههای مخالف و حتی دشمن هم تبدیل کرد، ملعونی بود که سال ۸۸ به دروغ مردم رو به جون هم انداخت. دو قطبی شکاف عمیقی که اون سال به وجود اومد، شرایط رو کم کم به سمتی برد که کم کم خود مردم تبدیل شدن به نفر دوم ژانر دوقطبیسازی. مردم (با هدایت رسانهها) ۱۳ ساله که از هر مسئلهای برای خودشون دوقطبیسازی میکنن. آیا این دوقطبیسازی قبلا وجود نداشت؟ چرا، داشت، بود، زیاد هم بود؛ اما از سال ۸۸ هم بود که دو طرف دعوا مجبور شدن از هم کینه به دل بگیرن. اختلافها قبل از ۸۸ به مراتب محترمتر بود.
۴- سالها پیش مفهومی به نام جذب حداکثری مطرح شد. مفهومی که متاسفانه به بیراهه رفت و تبدیل شد به "جذب حداکثری به هر قیمتی." در کنار این جریان، تفکرات روشنفکری دینی روزبهروز پررنگتر از قبل ظهور کردن و تلاش کردن تصویری زیبا و راحت از دین و دینداری ارائه بدن. یکی از دستاویزهای این گروهها، مخالفت با جمهوری اسلامی بود با این گزاره که "اسلام واقعی این نیست و ما مسلمون و مذهبی هستیم اما اینا رو قبول نداریم." این گزاره چند فایده داشت؛ هم ژست روشنفکری بود، هم جاذبه داشت، هم دست آدم رو برای توجیه برخی قصور و تقصیرات شخصی و گروهی باز میذاشت. به تیپ ظاهری و رفتاری افرادی که این گزاره و گزارههای مشابهش رو زیاد تکرار میکنن دقت کنید. اکثرا به برخی مسلمات دین که ۱۴۰۰ ساله داره تکرار میشه و ابدا ربطی به جمهوری اسلامی نداره هم پایبند نیستن.
۵- خشم، وجه اشتراک تمامی دشمنان جمهوری اسلامیه. خشمی که رسانهها با تمام وجود تلاش میکنن در اون بدمن و شعلهورترش کنن. اما پشت این خشم، چی وجود داره؟ اکثرا مقایسه. مخالفان جمهوری اسلامی چه مذهبی چه غیرمذهبی، این حکومت رو با آرمانشهری مقایسه میکنن که نه الان وجود خارجی داره، نه قبلا وجود خارجی داشته و نه در آینده (البته جز در زمان ظهور و حکومت معصوم (عج) ) وجود خارجی خواهد داشت و نه حتی خود جمهوری اسلامی وعدهی رسیدن به چنین آرمانشهری رو داده. تعصب، چه در مخالفت و چه در موافقت، نسبت به هر سوژهای، چشم آدم رو نسبت به اون سوژه میبنده و از مدار حق و انصاف دور میکنه. مخالفین جمهوری اسلامی اکثرا اتفاقاتی که در کشور میفته رو با یک آرمانشهر خیالی مقایسه میکنن و از کمبودها و دوریها تا اون نقطهی خیالی خشمگین میشن در حالی که خودشون هیچوقت قدمی رو به جلو برای این کشور برنمیدارن.