یه روز ماشین عروس از جلوی خونه پیرمرد بی اعصاب رد میشه بعد هی | RadioGolnar
یه روز ماشین عروس از جلوی خونه پیرمرد بی اعصاب رد میشه بعد هی بوق و سروصدا راه انداخته بودن پیرمرد از خواب بیدار میشه سرشو از پنجره میاره بیرون با عصبانیت میگه :
یک عمر از کـون دادی کسی نفهمید... حالا یه شب میخوای از جلو بدی همرو با خبر کردی