Get Mystery Box with random crypto!

کانال سایت و مجله طنز راه راه

لوگوی کانال تلگرام rahrahtanz — کانال سایت و مجله طنز راه راه ک
لوگوی کانال تلگرام rahrahtanz — کانال سایت و مجله طنز راه راه
آدرس کانال: @rahrahtanz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 367
توضیحات از کانال

سایت را ببینید: rahrahtanz.ir

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2020-01-01 11:31:14
برشی از کتاب خاطرات سردار نامَندگی

روزی روزگاری لتیان

#امین_صالحی

متن کامل را اینجا بخوانید
https://b2n.ir/438195

منتشر شده در صد و پنجمین شماره نشریه طنز راه‌راه در روزنامه وطن امروز، 5 دی ماه
این شماره را در لینک زیر بخوانید
https://b2n.ir/800936

زمان لازم برای مطالعه: 34ثانیه (معادل زمان لازم برای فوت کردن هوای تهران از سد لتیان)

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
185 views08:31
باز کردن / نظر دهید
2020-01-01 11:29:08
چه خبر از رسیدن گاز به زاهدان؟

بوس به زاهدان رسید

#ناصر_جوادی

متن کامل را اینجا بخوانید
https://b2n.ir/539635

منتشر شده در صد و پنجمین شماره نشریه طنز راه‌راه در روزنامه وطن امروز، 5 دی ماه
این شماره را در لینک زیر بخوانید
https://b2n.ir/800936

زمان لازم برای مطالعه: 32ثانیه⁦) معادل زمان لازم برای نقض برهان خلف(

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
163 viewsedited  08:29
باز کردن / نظر دهید
2020-01-01 11:28:37
توئيزر

علامت دادن با دود!

#بهزاد_توفیق_فر

متن کامل را اینجا بخوانید
https://b2n.ir/225076

منتشر شده در صد و پنجمین شماره نشریه طنز راه‌راه در روزنامه وطن امروز، 5 دی ماه
این شماره را در لینک زیر بخوانید
https://b2n.ir/800936

زمان لازم برای مطالعه: 30ثانیه (معادل زمان لازم برای خواندن یک متن اونچنونی)

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
163 views08:28
باز کردن / نظر دهید
2020-01-01 11:27:06
روال اداری پیگیری رفع آلودگی هوا و سیل و ریزگرد و...

با دو فازش موافقت میشود‌

#محمدرضا_شهبازی

متن کامل را اینجا بخوانید
https://b2n.ir/060121

منتشر شده در صد و پنجمین شماره نشریه طنز راه‌راه در روزنامه وطن امروز، 5 دی ماه
این شماره را در لینک زیر بخوانید
https://b2n.ir/800936

زمان لازم برای مطالعه: 1دقیقه (معادل زمان لازم برای فهمیدن اینکه الزاماً یک ذره عجله کار شیطان نیست)

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
196 views08:27
باز کردن / نظر دهید
2019-12-26 09:27:28
بعد از یک هفته نفس گیر و آلوده، راه راه بخونید حال و هواتون تازه بشه

۱۰۵ امین شماره راه راه در روزنامه وطن امروز رسید!

آنچه در این شماره میخوانید:
با دو فازش موافقت شود
روزی روزگاری لتیان
سه منشور اخلاقی در پیام های بازرگانی
بوس به زاهدان رسید
و دوبیتی و کاریکاتور های دیدنی

این ضمیمه طنز رو علاوه بر دکه های روزنامه فروشی، میتونید از پیشخوان سایت راه راه دانلود کنید و بخوانید
b2n.ir/rahrah105
2.7K views06:27
باز کردن / نظر دهید
2019-12-26 06:34:41 برش‌هایی یک دست از زندگی یک سلبریتی‌

آفتاب‌پرست کی بودی تو؟

#فرشته_موسوی

زمان لازم برای مطالعه: ١دقیقه و ١ثانیه (معادل زمان لازم برای بدست آوردن زمان لازم برای مطالعه با دقت ١ثانیه)

https://b2n.ir/805791



برش‌هایی یک دست از زندگی یک سلبریتی‌ وطن‌پرست

پشت صحنه فیلم اجتماعی واقعیت گرا
اون شیشلیکا رو از رو میز جمع کن، آب معدنی رم بردار. بابا جان می‌خوام لایو بذارم از سختی کار. اون چرا لم داده اون گوشه؟ حالا اگه جیمز کامرون بود داشت آبا رو از تایتانیک می‌ریخت بیرون. ما ایرانیا تنبلی تو خونمونه!

دیالوگ فیلم اجتماعی واقعیت گرا
-ببین من اصلا در بند مادیات نیستم، فقط می‌خوام تو زندگی‌ مشترکمون از مام وطن غافل نشی.
+من بهت افتخار می‌کنم. عزیزم مهریه چی دوست داری؟
-یه جفت مام وطن فرد اعلا. حتما تولید داخل باشه‌ها. با یه دست آینه شمعدون. شاخه نباتم نمی‌خوام، گرون میفته برات.

اینستاگرام
خب دوستای عزیزم این میز رو برای چهارمین سالگرد ازدواجم با شوهر پنجمم چیدم. بعضیا پرسیده بودن لباستو از کجا گرفتی؟
ببینید من لباسامو از این مزونای بنجل شهرک غرب نمی‌خرم، سفارش می‌دم طراح لباس سلنا گومز برام می‌دوزه. معمولا یه‌کم تنگ میشه. دستش به زیاد نمیره خیاطه، عوضش از آب گذشته ست.

توئیتر
خانم عزیز، آقای محترم به من چه که وزارت بهداشت ایران می‌گه این داروهای شیمی‌درمانی حتما باید با تجویز پزشک باشه؟ همه جای دنیا تا مردم یه ذره سرطان می‌گیرن اینا رو می‌ریزن تو سرم آب مقطر به خودشون وصل می‌کنن. زودم خوب می‌شن. حالا اینجا می‌خوای یه دیازپام ساده بگیری، نسخه پزشک می‌خواد. بعد می‌گن آزادی بیان داریم…کو؟

پشت صحنه برنامه تلویزیونی گفتگو محور
-خانم لطفا روسری‌تون رو بکشید جلوتر، اون آیفون رو هم باید جلوی در تحویل می‌دادید.
+وا…واقعیت من همینه، مردم منو اینجوری دوست دارن. خارج که رفته بودم بزام از این بازیا نداشتن.
-پس بفرمایید. اینجوری ضبط نمی‌کنیم.
+از جنبه‌ت خوشم اومد. الان خوبه؟
-یه‌جوری باشه مردم بفهمن مهمان برنامه کیه دیگه.

برنامه تلویزیونی گفتگو محور
ممنونم از مردم فهیم کشورم که همیشه تو صحنه‌های حساس حاضر هستن. منم به نوبه خودم مردم رو دعوت می‌کنم به خرید کالای ایرانی. خودمم همیشه از شامپو صحت استفاده میکنم. چیه این خارجیا ریزش مو میاره.

پشت صحنه برنامه اینترنتی گفتگو محور
-خانم اینجا خود واقعی‌تون باشید، کأنه رفتید خارج
+خوبه؟
-نه دیگه در این حد

برنامه اینترنتی گفتگو محور
الان تو این مملکت ما نمی‌تونیم یه اظهار نظر سیاسی کنیم. تا میایم حرف بزنیم می‌گن باز این حرف زد. همین الان من آزادی بیان ندارم این حرفا رو بزنم. نمی‌ذارن که! بعد می‌گن چرا بچه‌تو خارج می‌زای؟! خب معلومه چون اونجا بهش احترام میذارن. همین دفعه آخری که رفته بود بزام. موقع مرخص شدن یه سگه اومد ضمن تبریک به من، یه دالی ام به بچه‌م کرد و رفت. اون وقت سگای اینجا چی؟ فقط بلدن پارس کنن… همین سگ خودم، این همه خرج واکسنش می‌کنم اون روز اومدم خونه دیدم رفته رو تخت بچه خرابکاری کرده.

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
196 views03:34
باز کردن / نظر دهید
2019-12-26 06:34:39 به بهانه بازگشت آقای رشیدپور به تلویزیون

«ضد مشما» رشیدپور

#مصطفی_صاحبی

زمان لازم برای مطالعه: ۵۵ثانیه (معادل زمان لازم برای غرق شدن در سیلاب روحانی حین نگریستن به غوغای طوفانی)

https://b2n.ir/029866


در هر زمانه مجری سیما رشیدپور
خوش‌تیپ و خوش‌صدا و دل‌آرا رشیدپور

بیهوده نیست داخل فامیلی‌اش رشید
قدش مثال طول و درازا رشیدپور

کامبیز و مش‌غلام طرفدار و حامی‌اش
ورد زبان عفت و مینا رشیدپور

یک مومن تمام عیار است و پارسا
اهل نماز، اسوۀ تقوا رشیدپور!

تفریح کرد موقع اوج جوانی‌اش
فیفا زد و لواشک فافا رشیدپور

از بهر کشورش خلبان شد، بلند شد
اما نرفت داخل ناسا رشیدپور

شد مجری میتینگ سیاسی اعتدال
چون بود حامی حسن‌آقا رشیدپور!

دیروز مجری شب یلدا رشیدپور!
امروز مجری شب احیا رشیدپور!

حالا عموست قطعاً، اگر هم که خاله بود
می‌شد سریع مجری پویا رشیدپور!

هرروز بود! هرشبکه! هرزمان! بله!
یک‌دفعه رفت تا به ثریا رشیدپور

یک بار بنده قوطی رُبی گشودم و
فوراً سلام کرد از آن‌جا رشیدپور!

یک‌دفعه خواب دیدم و برخاستم سریع
زیرا که بود داخل رویا رشیدپور!

این‌جا رشیدپور! در آن‌جا رشیدپور!
هرجا رشیدپور! خدایا رشیدپور!

دیدم به خالکوبی دست علی ضیا
«سلطانِ ما به عرصۀ اجرا رشیدپور»

گفتم برای «هفت»، جناب فراستی!
از مجریان که بود مقوا؟! – رشیدپور!

دیدم به عکس، بینی او گربه‌ای نبود
چون کوه بود البته، زیرا رشیدپور

جراحی‌اش نکرده خصوصاً پلاستیک
زیرا که هست ضد مشما رشیدپور

گفتم سپید شد به چه دندان خوشگلت
گفتا به چارلیتریِ ریکا رشیدپور

یک بار دید داخل تی‌وی تو را سپس
دستش بریده دید زلیخا! رشیدپور

در باب چهره، نام تو یوزارسیفِ دو
زیبایی از تمام زوایا رشیدپور

وقتم تمام شد وَ به آخر رسید کار
وصفت تمام می‌شود آیا رشیدپور؟!

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
155 views03:34
باز کردن / نظر دهید
2019-12-26 06:33:57 شبی که دراز شد یلدا، بدون کافئین(١/٢) #افشار_جابری زمان لازم برای مطالعه: ٢دقیقه (معادل دوبرابر زمان عامل تمایز شب یلدا با شب‌های دیگر) https://plink.ir/uKQ6b آش کشک خاله عیالم بود. می‌خوردم پایم بود، نمی‌خوردم هم پایم بود. حتی اگر همان قاشق…
137 views03:33
باز کردن / نظر دهید
2019-12-26 06:33:53 شبی که دراز شد

یلدا، بدون کافئین(١/٢)

#افشار_جابری

زمان لازم برای مطالعه: ٢دقیقه (معادل دوبرابر زمان عامل تمایز شب یلدا با شب‌های دیگر)

https://plink.ir/uKQ6b


آش کشک خاله عیالم بود. می‌خوردم پایم بود، نمی‌خوردم هم پایم بود. حتی اگر همان قاشق اول را مزه نکرده تف می‌کردم و فرش نونوار کادوی پدرم تا سه روز بوی سبزی پخته می‌داد هم پایم بود. مشکل از خاله عیال نبود، از شوهرش بود. از همان روز اول که دقیقا یادم نمی‌آید کِی بود و چرا با اسدآقا مشکل داشتم. به خاطر اختلاف سنی بالا هیچ‌وقت با هم بگو مگو نداشتیم، ولی حدس زدن رابطه شکرآب‌مان برای فک و فامیل دور و دورتر هم کار سختی نبود. خلاصه همیشه یک‌جای کار که کسی نمی‌دانست کجاست می‌لنگید. بدی کار این بود که عیالم وابستگی عاطفی زیادی به خال‌هاش داشت، خصوصا این دو سال اخیر که مادرش از دنیا رفته بود. البته وقتش شده بود، پیرزن بنده خدا از آنها بود که نمی‌شد بگویی باقی عمرش را داد به شما، ته‌دیگش را درآورده بود. روی همین مسائل عاطفی، لاجرم نمی‌توانستم جلوی سالی یکی دوبار درخواستش برای زیارت خانه خاله‌جان چون و چرا کنم. عید نوروز بهتر بود. تا می‌نشستی به بهانه اینکه دوست فامیل و آشنا زیاد است و باید سلام و تبریک عید را حضوری به عرض همه برسانی، بلند می‌شدی و گیریم یک پانصدی هم می‌گذاشتی کف دست نوه‌هایشان. اما امان از یلدا، پدرمرده از یک‌طرف دراز است، از یک طرف برای خودش فلسفه بافته که بله، امشب را باید دور هم باشیم و بگوییم و بشنویم و این‌چیزها. برای اینکار هم «کجا بهتر از منزل خاله‌جانم؟ همه مردم امشب میرن خونه بزرگتر فامیل‌شون».

ماشین را درست جلوی در خانه خاله‌جان پارک کردم. گفتم شاید وضعیت اضطراری شد، بهتر است نزدیک باشد. در زدیم باز کردند رفتیم داخل. حیاط خانه‌شان نسبتا بزرگ بود، ولی از همان اول حیاط می‌شد انبوه کفش جلوی در را دید. استرسم کمتر شد. بالاخره هرچه شلوغ‌تر باشد، امکان گفت‌وگوی مستقیم با اسدآقا کمتر است. اگر هم حرفی باشد در آن سر و صدا کمتر شنیده می‌شود. کفش‌ها را درآوردیم و یاالله گفتیم. جمعیت خوشبختانه از چیزی که فکر می‌کردم بیشتر بود. خانه پر بود از فک و فامیلی که در بهترین حالت فقط نصف‌شان را قبلا دیده بودم. عیال سرجمع سلامی کرد و رفت پیش زن‌ها. من هم به بهانه ازدیاد جمعیت، روبوسی را فاکتور گرفتم و سلام‌گویان و خنده‌زنان در اولین جای خالی کنار دیوار مستقر شدم. فضای خانه گرم بود و دود قلیان شعاع دید را به سه‌چهار متر کاهش داده بود. سینی میوه و پارچ آب و شربت در همه جای اتاق دیده می‌شد. همه گرم صحبت بودند و صدای به هم خوردن چاقو و بشقاب از هرطرفی می‌آمد. جای من هم خوب بود و از کانون مباحث سیاسی فاصله مناسبی داشتم. در همین حین، وقتی هنوز نفسم چاق نشده بود هیکل درشت و نامتجانس اسدآقا جلویم سبز شد. درست روبه‌رویم بود. دو بالش گرد زیر کتفش انداخته بود و شاهانه یک دستش زیر سرش بود و یکی دیگر به شلنگ قلیانش. سرش کچل‌تر از همیشه شده بود و موهای فرفری شانه‌نزده اطرافش بیشتر از هر زمان دیگری با سبیل نصفهاش ناهمخوانی داشت. نکرده بود برای امشب یکدست لباس حتی شده معمولی بپوشد. زیرپیراهنی سفیدی تنش بود و مانند تصویر همیشگیام از او، بخشی از موهای پرپشت سینهاش از بالای آن بیرون زده بود. شکمش از پرخوری جلو آمده بود و یک نفس عمیق کافی بود تا آن چاه اجنه روی شکمش بیرون بیفتد. به نظر می‌رسید هنوز متوجه حضور من و شاید بقیه مهمانها! نشده است و غرق در تفکر، به گل قالی رنگ و رو رفته زیر قلیان خیره شده بود. بعد از آن تشویش چند ساعته آرام شده بودم. به نظر زیارت ایشان آن‌قدرها هم که فکر می‌کردم سخت نبود. لبخند رضایت بر لبانم نشست و با اعتماد به نفس سینی میوه دست‌نخورده‌ای را به سمت خود کشیدم که مشغول شوم.

ادامه در پست بعدی

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
158 views03:33
باز کردن / نظر دهید
2019-12-25 14:59:19
باند جعل وعده!

حوادث اتفاقیه

#امین_صالحی

متن کامل را اینجا بخوانید
https://plink.ir/Barae

منتشر شده در صد و چهارمین شماره نشریه طنز راه‌راه در روزنامه وطن امروز، ٢٨آذر
این شماره را در لینک زیر بخوانید
https://plink.ir/JbKZC

زمان لازم برای مطالعه: ۴٠ثانیه (معادل زمان لازم برای تکذیب یک وعده ١٠٠روزه)

کانال سایت و مجله راه راه| @rahrahtanz
144 views11:59
باز کردن / نظر دهید