سایه به سایه تشنهی چراغ دیدهات شدم آیه به آیه گشتم و سورهی | تــی؛
سایه به سایه تشنهی چراغ دیدهات شدم آیه به آیه گشتم و سورهی سینهات شدم وای به من که در سرم نیست بهجز هوای تو وای اگر شبی شود دیگری آشنای تو نور ببین بهجای تو تکیه زده به آسمان بر دل تنگ من بتاب او شده سهم این و آن مهر غلط به لب زدم چشم تو شد صدای من وای که بین ما و من ما نشده هجای من کهنه شده هوای من سر به دلم نمیزنی؟ پوسید در قفس دلت دست به قلم نمیزنی؟ کفتر جلد بام من میشوی و نمیشود سایهی نام تو شود یک دوشبی به کام من من که ندارم خانهای تا که به آن برم پناه توهم شدی بهانهای تا نشود سرم به راه -ترلان