((میدونی دوس دارم چی باشم؟ منظورم اینه که اگه حق انتخاب داشته باشم، میدونی دوس دارم چه کوفتی باشم؟...
میدونی من همش مجسم میکنم چنتا بچهی کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدمبزرگه، غیر من. منم لبهی یه پرتگاه خطرناک وایسادهم و باید هرکسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم. یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یه دفه پیدام میشه و میگیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتور دشتم. میدونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با اینکه میدونم مضحکه))
ناتور دشت، نوشته جی.دی. سلینجر، از معدود کتابهایی ست که پس از گذشت ۶۰ سال از انتشار آن، همچنان برای خواننده قابل درک و ارتباط است.
اما چرا این اثر از چنین اهمیتی برخوردار است؟ در جلسه پنجشنبه، به عنوان آخرین جلسه برسی این کتاب، در کنار گپ و گفتوگو درباره کتاب، قصد داریم کمی راجع به مفهوم، نمادشناسی و شخصیت پردازی کتاب هم صحبت کنیم تا بتوانیم درک و نقد بهتری از این کتاب داشته باشیم.
اطلاعات بیشتر در کانال اپیلاگ:
@EpilogueBookClub
Epilogue YekLink
@Rayanesh_CE