2022-01-06 10:10:52
بندر جانم پر ازشرجی پر از طوفان سنگ
آهوی جانم گرفتار نگاهِ جنگلی پر از خدنگ
حالتم حال زنی خسته کنار یک خلیج
صورتی نیلی،شکسته،پر ز ابهام و درنگ
مثل یک مصرع جدا مانده ز بیت شاعری
یا وصیت نامه ای با یک وصی اما اسیر
چون #حسان کاغذ به دست و یک قلم
مینویسد از شکایتهای یک مولا امیر
خانه ای بودی که اعضایش نبی را قوم و ایل
مادری سبزینه روبود و حسن بود و حسین
از قضا اهل دیار و مردمانش پست و دون
آتشی آمد دری بود و سری بود و حُنین
من چه گویم مرثیه اندر بیان آنچه بود
چون قلم طاقت نیارد اشک من جاری شود
هرکه خوانَد دست آقابسته شد ازپشت سر
سر بیابان می نهد ، هم بهر یک زاری رود
محسنی بود و هزاران آرزو بهر علی منجلی
بانوی خانه به ظاهر پر توان است و جوان
لیک از جور هزاران درد و صدها بغض وکین
پشت مادر قد خمیده ناتوان است ، ناتوان
خاتم مرسل به حج آخرش، حج الوداع
کنت مولاه و علی مولای اوباشد بگفت
بعد او دست یَدُالله را نشان داد و سرود
بعد من مولا همان باشد که در جایم بخفت
او بگفتا در شب معراج من رب العظیم
از زبان مرتضی با من بگفتا صد سخن
هم علی و آل او اهل کسا هستند و بِرّ
هر که با او آشنا گردد بماند دورِ از صدها فتن
بعد مرگ مصطفی حرمت همه رفت و گسست
از صحابه اندکی ماندند و تنها شد علی
فاطمه در خانه اش محزون به داغ صد جفا
ازصحابه یک ابوذر مانده تنها با ولی
گویمت گر چه شنیدی از سقیفه صد حدیث
عده ای دور از خدا جمعند و مشغول فتن
مرتضی مشغول دفن بهترین ختمُ الرُّسل
این لعینان گِرد هم تا آل طاها را محن
زین میان فردی که بداز هر بد است وبدسرشت
یک نظر داد و وصیت نامه را زد پی نوشت
دست مردم را به دور از دامن مولا نمود
یارب این لا مذهبان را کن به دور از هر بهشت
بعد آن مولا نشست و جمع قرآن مینمود
ناکسان اما کماکان در تکاپو بهر دنیای زبون
آمده گفتند باید بیعتی با ما کنی
بیعت شیر خدا ناید که با فردی جبون
عاقبت کردند آن بی حرمتی با اهل بیت
از حرامی سیلی سختی نصیب فاطمه است
هم فدک غصب و خلافت غصب بی دینان شده
صورت مادر خدایا گو چرا چون نیلی است؟؟!!
حرمت اهل حرم بهر یکی بیعت شکست
رد پای مصطفی اینباره با آتش بسوخت
فاطمه با محسنش بین در و دیوار بود
ازخجالت آتش و میخ و دلم اینبار سوخت
از علی گویم ، همان فاتح به یوم هر غزا
تا خبر آمد که زهرا رو به سوی حق نمود
خاک عالم بر سر دنیا پس از مادر نمود
بین مسجد تا حرم هی بر زمین با سر قنود
خانه اش بعد از نبود حضرت مادر سیاه
راز دفن فاطمه بشنو زمن چون مخفی است
نامهء مولا بخوان شرحی نمود از بهر ما
حضرت بانو ز دست اهل مَدیَن شاکی است
بیت آخر از غم آن سیلی و زجر و کبودی
اشک از این دیدگانم خون به دامن میچکد
از نگاه سرد مولا بر دو چشم بسته ی زهرا
دل شعرم شکست و خون ز گلشن میچکد
#حسان
#دهه_فاطمیه
1400/10/8
پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری گوش کنید
@Razedelema
@monajat124
594 views07:10