Get Mystery Box with random crypto!

@razhoft “فرزانه‌ترین مردانِ روزگاران دربارۀ زندگی یکسان داور | رازی نهفته

@razhoft

“فرزانه‌ترین مردانِ روزگاران دربارۀ زندگی یکسان داوری کرده‌اند: زندگی به هیچ نمی‌ارزد… همیشه و همه‌جا آوازشان شنیده شده است ـــ آوازی آکنده از شک، از اندوه، از بیزاری از زندگی، از نپذیرفتن زندگی. سقراط هم هنگامِ مرگ گفت: «زندگی ـ یعنی بیماریِ دور و دراز. من به آسکلپیوسِ شفابخش یک خروس بدهکارم.» سقراط نیز از زندگی سیر شده بود ـ این چه چیزی را ثابت می‌کند؟ به چه اشارت دارد؟ …. این فرزانه‌ترین مردمِ همۀ روزگاران را می‌باید از نزدیک نگریست! چه بسا هیچ‌یک‌ِشان استوار بر پای خویش نه ایستاده باشد؟ شاید روزگارِشان سرآمده باشد و سست و تباهی زده شده باشند؟ شاید فرزانگی بر رویِ زمین همچون کلاغی باشد که بوی لاشه‌ای او را به جنب و جوش در می‌آورد؟ … سقراط یک بدفهمی بوده است. تمام اخلاق بهبود بخشی، از جمله اخلاقِ مسیحی، یک بدفهمی بوده است… تندترین روشناییِ روز، عقلانیت به هر بها، زندگانی سردِ پرواگرانۀ هشیارانه، زندگانیِ بدونِ غریزه، زندگانی غریزه‌ستیز خود جز یک بیماری نبوده است؛ بیماری دیگر ــ و نه هرگز راهی برای بازگشت به «فضیلت»، به «سلامت»، به «سعادت» … این که می‌باید با غریزه‌ها جنگید ــ نسخه‌ای است که تباهی زدگی می‌دهد: تا زمانی که زندگی می‌بالد، سعادت برابر است با غریزه.
… اما او خود آیا این را دریافت، این زیرکترینِ همۀ خودفریبان؟ آیا در آن خردمندیِ رویکردِ دلیرانه به مرگ سرانجام این را با خود گفت؟ … سقراط می‌خواست بمیردــ این آتن نبود که جامِ شوکران را به او داد؛ او خود بود. او آتن را به دادنِ جام شوکران واداشت… او زیرِ لب با خود گفت: «سقراط طبیب نیست. اینجا مرگ طبیب است و بس… سقراط خود جز بیمارِ دیرینه‌ای نبوده است …»”

[غروب بت ها - نیچه]


https://t.me/+QwNPXDT61seYx4nZ