Get Mystery Box with random crypto!

چطور يک کشور را بفروشيم: کسب‌وکار روبه‌رشدی به نام «برندسازی م | رازپول

چطور يک کشور را بفروشيم: کسب‌وکار روبه‌رشدی به نام «برندسازی ملی»
— این روزها هر مکانی در جهان دنبال این است که برای هویت منحصربه‌فرد خودش بازاریابی کند

این سؤال که چه چیزی یک ملت را ملت می‌کند همواره مطرح بوده و گریزی از آن نیست. ملت‌دولت‌های امروزی حول نوعی جوهرۀ ادراکی واحد شکل می‌گیرند، نوعی هویت که یکتا در نظر گرفته می‌شود، حتی اگر این هویتِ یکتا ترکیبی از حقیقت و دروغ و ادغام‌ها و اغراق‌ها باشد.

اما از دهۀ ۱۹۹۰، و طی سال‌های پیک داووس، موعظه‌های بلند با موضوع جهانی‌سازی این طرز فکر را کم‌رنگ کرد. در آن دوران تأکید بر این بود که هر کشور صرفاً دکۀ فروشی در بازارگاه یکپارچۀ این سیاره است نه عصارۀ شاعرانه‌ای از یک جوهرۀ ملیِ غیرقابل تفکیک. اینکه می‌توان، و چه‌بسا می‌باید، با کشورها مثل شرکت‌های تجاری رفتار کرد. در عصری که جریان پول، نفوذ و مردم می‌توانستند به هر سویی سرازیر شوند، کشورهایی که سودای این را در سر داشتند که مقصد این نیروها قرار بگیرند مجبور بودند خودشان را، به هر ضرب و زوری که بود، در این بازار بفروشند. حالا دیگر هویتِ ملی، شاید برای اولین‌بار، به‌جای اینکه ملتی را در برابر ملت‌های دیگر متحد کند، می‌بایست سایر ملت‌ها را به داخل فروشگاه آن ملت می‌کشاند.

در سال‌های اخیر، نتایج حاصل از جهانی‌سازی، یعنی ماهیت مهاجرت و سیال‌بودن سرمایه، باورهای دیرینۀ کشورها دربارۀ هویتشان را متزلزل کرده است و طرز فکر آن‌ها دربارۀ معنای ملت‌دولت را سردرگرم کرده است، درست مثل نوجوانی که وارد مدرسه، منطقه یا کشور جدیدی می‌شود و حس می‌کند مجبور است هویتش را محک بزند، آن را تغییر دهد و از نو بسازد.

یکی از پیامدهای این نوع بحران‌های هویت رشد واپس‌گرایانۀ پوپولیسم خون و خاک و پیامد دیگرش هم ظهور پدیدۀ برندسازی ملی بوده است. هر دوی این‌ها دو روی یک سکه‌اند: یکی هویت ملی را تغییرناپذیر معرفی می‌کند و کشف دوبارۀ آن را مقدمه‌ای بر شکوه و عظمت مجدد می‌داند و دیگری هویت ملی را به چشم کالایی می‌بیند که باید شفاف شده و برایش بازاریابی شود. بااین‌حال هر دو، به روش خودشان، به‌دنبال بازیابی یا ساختن نسخه‌ای متمایز از خودِ کشور هستند./ترجمان

@Razpool