Get Mystery Box with random crypto!

آورورا

لوگوی کانال تلگرام red_aurora — آورورا آ
لوگوی کانال تلگرام red_aurora — آورورا
آدرس کانال: @red_aurora
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 130
توضیحات از کانال

حقیقت، نه در یک رؤیا، بلکه در رؤیاهای بی‌شمارست.

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-01-13 00:17:00 @Red_Aurora

«بونا»

پاهای زخمناک و زمین نفرین‌شده،
صفی طویل در بامدادان خاکستری.
بونای دودآلود از هزار دودکش،
روزی چون روزهای دگر پیش روی ماست.
آژیر دهشتناک صبحگاهی صفیر می‌کشد:
شمایان بی‌شمار تکیده‌روی!
آفتابی دیگر از رنج برخواهد تافت
در دهشت ملال‌انگیز باتلاقی.

رفیق از پای افتاده! تو را درونم می‌بینم،
نگاهت را می‌خوانم ای رفیق دردمند!
سینه‌ات مالامال سرما، گرسنگی و نیستی،
و درونت تهی از دلیری.
رفیق تیره‌روز!
تو روزگاری نیرومند بودی،
و زنی شانه به شانه‌ت راه می‌سپرد.
رفیق سرگردان که دگر نامی نداری!
ای وانهاده خشکیده‌اشک!
چنان مسکینی که دگر اندوهی نداری،
چنان خسته‌ای که ترسی نداری،
ای بی‌رمق که روزگاری دلیر بودی!
اگر باز با هم روبه‌رو شویم،
آن بیرون، زیر نور خورشید دنیای دلپذیر،
با کدامین چهره، به‌ هم می‌نگریم؟

#پریمو_لوی
۲۸ دسامبر ۱۹۴۵
ترجمه: #ماریا_عباسیان

بونا:
نام کارخانه‌ای بود که پریمو لوی در زمان اسارتش در آن‌جا مشغول به کار بود.
بونا کارخانه عظیمی در مونوویتز (آشوویتز ۳) بود که توسط غول شیمیایی آلمان، آ.ی.گ فاربن تأسیس شد و به گفته پریمو لوی، به‌اندازه یک شهر بود و حدود ۴۰۰۰ کارگر داشت. محصول اصلی این کارخانه قرار بود لاستیک مصنوعی به نام بونا باشد، اما به‌خاطر بمباران متفقین، تولید نشد.

@Red_Aurora
243 views21:17
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 00:02:25 @Red_Aurora

«به عزیزی از دست رفته»

بگذار مرگ
از نگاه خموش ما
گم شود.
درد ما دمی از دریدن باز ماند؛
در اتاق ساکتی که
گام‌های شاد و موقرانه‌ات
دگر بار جلوه می‌کند.

آه ای زیبای دلپذیر! نوبهار است
و تو با لطافت خود
شکوه سالیان جوانی را
باز می‌گردانی.
دورانی که تلخ‌ترین،
اندوهِ انتظار است.

دگر بار
در پس چهره اندیشناک،
افکاری که
از میان اشیای آشنا باز می‌یابی
مفتونت می‌کنند.
اما کلام نوازشگر تو
جانی دوباره می‌دهد
-ژرف‌تر-
به دردی که لختی آرام گرفته بود.
دردِ آن عاشقت
که اینک محکوم شده
تا نومیدانه در خاطراتش
عاشق تو باشد.

#جوزپه_اونگارتی
ترجمه: #ماریا_عباسیان

@Red_Aurora
298 views21:02
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 00:04:43 @Red_Aurora

«همه چیز ز کف داده‌ام»

ز کف داده‌ام
هر آن‌چه از کودکیم بود
و دگر با هیچ فریادی
یارای زدودنش ز خاطرم نیست.

کودکیم را در مغاک شب‌ها
مدفون ساخته‌ام
و کنون، تیغی نهان
جدایم می‌کند از همه چیز.

یادم آید
که چه سرمست عشق تو بودم،
و کنون گم‌گشته‌ام
در بی‌کرانگی شب‌ها.

نومیدی که در ازدیاد دمادمست.
زندگی برایم
جز صخره‌ای از فریادها،
به‌زنجیر در ژرفای گلو
نیست.

#جوزپه_اونگارتی
مترجم: #ماریا_عباسیان

@Red_Aurora
318 views21:04
باز کردن / نظر دهید
2021-10-24 00:19:00 @Red_Aurora

«به مبارزان اردوگاه‌های زندانیان سیاسی»

بی‌ هیچ دسترسی،
مدفون در اردوگاه‌ها،
محروم از هر کلام انسانی،
به دخمه‌های توحش فرستاده شدید.
سبوعانه در هم شکسته‌؛ اما بی اعتبار، نه
ناپدید شده‌اید؛ اما فراموش، نه.

اندک خبری از شما به گوش می‌رسد،
اما هنوز می‌شنویم که:
سرسختید!
نمی‌توان از نثار جان در راه آرمان‌ها بازتان داشت
نمی‌توان از این عقیده دل‌سردتان کرد که:
در این سرزمین
هنوز مردمان دو گروهند:
استثمارگران و استثمارشدگان!
و تنها پیکار طبقاتی،
مردمان شهر و روستا را
از فلاکت می‌رهاند.
که حتی با شکنجه
دست از آرمان‌های نیک ما برنداشتید.

زین سبب
ناپدید شده‌اید؛ اما فراموش، نه.
سبوعانه در هم شکسته؛ اما بی‌اعتبار، نه.
پیش‌گامان راستین آلمان،
با مبارزات بی‌امان خویش!

#برتولت_برشت
مترجم: #ماریا_عباسیان

@Red_Aurora
369 views21:19
باز کردن / نظر دهید