2022-01-13 00:17:00
@Red_Aurora
«بونا»
پاهای زخمناک و زمین نفرینشده،
صفی طویل در بامدادان خاکستری.
بونای دودآلود از هزار دودکش،
روزی چون روزهای دگر پیش روی ماست.
آژیر دهشتناک صبحگاهی صفیر میکشد:
شمایان بیشمار تکیدهروی!
آفتابی دیگر از رنج برخواهد تافت
در دهشت ملالانگیز باتلاقی.
رفیق از پای افتاده! تو را درونم میبینم،
نگاهت را میخوانم ای رفیق دردمند!
سینهات مالامال سرما، گرسنگی و نیستی،
و درونت تهی از دلیری.
رفیق تیرهروز!
تو روزگاری نیرومند بودی،
و زنی شانه به شانهت راه میسپرد.
رفیق سرگردان که دگر نامی نداری!
ای وانهاده خشکیدهاشک!
چنان مسکینی که دگر اندوهی نداری،
چنان خستهای که ترسی نداری،
ای بیرمق که روزگاری دلیر بودی!
اگر باز با هم روبهرو شویم،
آن بیرون، زیر نور خورشید دنیای دلپذیر،
با کدامین چهره، به هم مینگریم؟
#پریمو_لوی
۲۸ دسامبر ۱۹۴۵
ترجمه: #ماریا_عباسیان
بونا:
نام کارخانهای بود که پریمو لوی در زمان اسارتش در آنجا مشغول به کار بود.
بونا کارخانه عظیمی در مونوویتز (آشوویتز ۳) بود که توسط غول شیمیایی آلمان، آ.ی.گ فاربن تأسیس شد و به گفته پریمو لوی، بهاندازه یک شهر بود و حدود ۴۰۰۰ کارگر داشت. محصول اصلی این کارخانه قرار بود لاستیک مصنوعی به نام بونا باشد، اما بهخاطر بمباران متفقین، تولید نشد.
@Red_Aurora
243 views21:17