Get Mystery Box with random crypto!

رکاب زنان

لوگوی کانال تلگرام rekhabzanan — رکاب زنان ر
لوگوی کانال تلگرام rekhabzanan — رکاب زنان
آدرس کانال: @rekhabzanan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

@alamdardavary ارتباط با عوامل کانال

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-09-13 08:21:43
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
http://telegram.me/bavarh
7 viewsسهراب جعفری, 05:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 21:09:49 @avazasil_irani
7 viewsسهراب جعفری, 18:09
باز کردن / نظر دهید
2021-02-09 17:39:03 "ساز و آواز ابوعطا"

آواز: #گلپا
ویولن: #حبیب_الله_بدیعی
سنتور: #منصور_صارمی
تنبک: #امیر_ناصر_افتتاح
شعر: #هما_میرافشار

خاک نشین ره میخانه ام
خانه خراب دل دیوانه ام

زان که به میخانه بجز یار نیست
کشمکش صفحه و زنار نیست

هرچه در آنجاست بود در خروش
جام می و می زده و می فروش

حسرت بگذشته و آینده نیست
جز به ره عشق کسی بنده نیست

ای همه هستی من زان تو
جان و دلم بسته پیمان تو

عشق به سرحد جنونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد

ای که به دام تو اسیرم اسیر
لذت دیوانگی از من مگیر

بنده عشقم کن و نامم بده
خاک رهم ساز و مقامم بده

بهترینهای موسیقی اینجاست
@bazmemusighi
13 viewsسهراب جعفری, 14:39
باز کردن / نظر دهید
2021-01-08 18:54:20
شعر زیبای خداییه از داراب افسر بختیاری با دکلمه زیبا و شنیدنی
17 viewsسهراب جعفری, 15:54
باز کردن / نظر دهید
2020-04-15 07:08:51 روزی ملانصرالدین وارد یک اسیاب گندم شد
دید اسیاب به گردن الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود
از اسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟
اسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند...
ملا دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟
آسیابان گفت:
ملا خواهشا این پدرسوخته بازی هارو به الاغ من یاد نده!
13 viewsسهراب جعفری, 04:08
باز کردن / نظر دهید
2020-03-11 14:43:21 فوری

جدیدترین نسخه تلگرام !
نسخه جدید تلگرام با سرعت بسیار بالا بر بستر بلاکچین، از ویژگی های این نسخه اتصال به بلاکچین می باشد که علاوه بر افزایش سرعت دیگر نیازی به استفاده از فیلتر شکن نمی باشد.
همین الان نصب کنین.

لینک کمکی مستقیم آخرین نسخه:
https://t.me/telegraam4x/6
18 viewsسهراب جعفری, 11:43
باز کردن / نظر دهید
2020-03-01 17:38:22 فوری

جدیدترین نسخه تلگرام !
نسخه جدید تلگرام با سرعت بسیار بالا بر بستر بلاکچین، از ویژگی های این نسخه اتصال به بلاکچین می باشد که علاوه بر افزایش سرعت دیگر نیازی به استفاده از فیلتر شکن نمی باشد.
همین الان نصب کنین.

لینک کمکی مستقیم آخرین نسخه:
https://t.me/telegraam4x/6
16 viewsسهراب جعفری, 14:38
باز کردن / نظر دهید
2020-02-22 13:17:20 فوری

جدیدترین نسخه تلگرام !
نسخه جدید تلگرام با سرعت بسیار بالا بر بستر بلاکچین، از ویژگی های این نسخه اتصال به بلاکچین می باشد که علاوه بر افزایش سرعت دیگر نیازی به استفاده از فیلتر شکن نمی باشد.
همین الان نصب کنین.

لینک کمکی مستقیم آخرین نسخه:
https://t.me/telegraam4x/6
13 viewsسهراب جعفری, 10:17
باز کردن / نظر دهید
2020-01-29 18:20:42
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست

که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد

مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

بر آتش تو به جز جان او سپند مباد

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

@naghan
6 viewsسهراب جعفری, 15:20
باز کردن / نظر دهید
2020-01-20 12:59:59 قسمت دوازدهم
پادشاهی فریدون
N:S
پادشاهی فریدون به پانصد سال می‌رسد . در این زمان بدی‌ها از بین رفت و همه به آیین ایزدی رو آوردند .
وقتی فرانک از پیروزی فریدون و از بین رفتن ضحاک باخبر شد سرو تن شست و به نزد داور جهان شکرگزاری کرد و یک هفته تمام به مردم مستمند مال می‌بخشید تا جایی که دیگر تهیدستی نیافت سپس بزرگان را در جشنی جمع کرد و در گنج‌ها گشود و همه را برای فریدون فرستاد.
وقتی فریدون پنجاه‌ساله شد سه فرزند داشت که دوتای آن‌ها از شهرناز و یکی از ارنواز بود.فریدون یکی از بزرگان را که جندل نام داشت پیش خواند و گفت سه دختر که شایسته فرزندان من باشند پیدا کن . سه خواهر زیبارو از نژاد شاهان که هر سه یک‌شکل و یک قیافه و قابل‌شناسایی از هم نباشند. جندل به تحقیق پرداخت و بسیار گشت تا به پادشاه یمن رسید. او سه دختر داشت با همان نشانی‌ها که فریدون خواسته بود. پس به نزد او رفت و پس از ثنا و ستایش از دخترانش خواستگاری کرد. پادشاه یمن ناراحت شد و با خود گفت : من نباید فوری جواب دهم . این دختران از رازهای من آگاهند و از نیک و بد من باخبرند پس به مشورت با نزدیکانش پرداخت و گفت:اگر قبول کنم آن‌وقت دلم رضا نیست و نگرانم اگر نپذیرم ممکن است فریدون بر من خشم گیرد پس چه باید کرد؟ مشاوران گفتند نباید تو از هر بادی از جا بجنبی و ما غلام حلقه‌به‌گوش فریدون نیستیم و از او نمی‌ترسیم . اگر می‌خواهی قبول کن وگرنه ردش کن و چیزهایی بخواه که نتواند برآورد.
شاه یمن به جندل گفت : اگر فریدون چنین می‌خواهد من حرفی ندارم ولی باید سه پسر او را ببینم و سپس دخترانم را به ایشان سپارم. جندل تخت ببوسید و به‌سوی فریدون بازگشت و ماجرا را گفت. فریدون پسران را فراخواند و موضوع را در میان گذاشت و گفت : باید به نزد او روید و خود را خوب نشان دهید پس پندهایم را بشنوید چون شاه یمن ژرف‌اندیش است و گنج و سپاهیان بسیار دارد شما نباید خود را زبون نشان دهید. او در روز اول بزمی می‌سازد و شمارا مهمان می‌کند و دختران را که مثل یکدیگرند را می‌آورد . دختر کوچک جلوی همه است و بزرگ‌تر آخر ایستاده و میانی هم وسط است . دختر کوچک‌تر را پیش پسر بزرگ‌تر می‌نشاند و دختر بزرگ‌تر را پیش پسر کوچک‌تر و وسطی هم پیش پسر میانی است بعد شاه یمن می‌پرسد که کدام‌یک از اینها بزرگ‌تر و کدام‌یک کوچک‌ترند ؟ شما بگویید :آن برترین کوچک‌تر است و شایسته نیست پیش پسر بزرگ‌تر نشیند و وسطی هم در میان است .
پسران سخنان فریدون را شنیدند و به نزد شاه یمن رفتند . پادشاه یمن به گرمی از آنان استقبال کرد و درست همان‌طور که فریدون گفته بود دختران را نزد آن‌ها آورد و از آن‌ها پرسید کدام بزرگ‌تر و کدام کوچک‌ترند ؟ پاسخ دادند. شاه یمن متعجب شد ولی چاره‌ای نداشت و پذیرفت. جشنی گرفتند و شراب نوشیدند و زیر درخت گل جایشان را پهن کرد .اما بعد به فکر حیله افتاد . جادویی کرد که سرما و باد گزنده‌ای به وجود آمد تا بدین‌سان آن‌ها را بکشد. پسران فریدون از سرما از خواب پریدند ولی به خاطر فر ایزدی و عقل و مردانگی که داشتند جادو و سرما در آن‌ها اثر نکرد .وقتی خورشید سر زد شاه نزدشان آمد و آن‌ها را زنده یافت و فهمید که جادو و افسون به کار نمی‌آید پس در گنج‌ها گشود و بزرگان را دعوت کرد و دخترانش را به پسران فریدون سپرد و با خود گفت: از فریدون به من بدی نرسید . بدی از خودم بود که هر سه فرزندم دختر شدند و پسر ندارم . کسی که دختر ندارد خوش‌شانس است . پس نزد موبدان رفت و گفت ماه باید با شاه جفت شود. بار دخترانش را بست و آن‌ها را با مال و خواسته زیاد فرستاد . وقتی فریدون از بازگشت آن‌ها باخبر شد تصمیم گرفت پسرانش را بیازماید پس خود را بسان اژدهایی درآورد و جلوی آن‌ها را گرفت. پسر بزرگ خود را هماورد اژدها ندید و گریخت. پسر دوم کمانی پراند و فرار کرد اما پسر کوچک‌تر خروشید و تیر از نیام کشید و نامش را گفت و سپس گفت از برابر ما دور شو تو چون پلنگی هستی که نزد شیران آمده باشد اگر نام فریدون را شنیده باشی با ما چنین نمی‌کنی چون ما فرزندان اوییم .فریدون ناپدید شد و سپس پدروار به پیشواز پسران آمد. پسران کرنش نمودند و بوسه بر خاک دادند و پدر آن‌ها را به کاخ برد و جایگاه ویژه داد و گفت : آن اژدهای خشمگین من بودم که خواستم شمارا بیازمایم و بعد پسران را چنین نام نهاد :تو که بزرگ‌تر هستی نامت سلم باد که تو از کام نهنگ نجات یافتی و در زمان فرار درنگ نکردی و کسی که اندیشه نکند دیوانه است نه دلیر .
پسر دوم که ابتدا دلیری کرد تور نامید و پسری که هم سریع و هم بافکر است و میانه‌رو و دلیر و هشیار است را ایرج نام نهاد . و بعد نام زن سلم را آرزو و زن تور را آزاده و زن ایرج را سهی خواند . بعدازآن طالع پسران را دید .طالع سلم مشتری باکمان بود و طالع تور خورشید سعد بود و طالع ایرج ماه بود . از طالع چنین فهمید که جنگی در پیش است و طالع ایرج را آشفته یافت و
16 viewsسهراب جعفری, 09:59
باز کردن / نظر دهید