Get Mystery Box with random crypto!

. .    شمسه‌های ایران    محسن رنانی مولوی خسته بود، فرسو | Renani Mohsen / محسن رنانی

.
.
   شمسه‌های ایران


   محسن رنانی


مولوی خسته بود، فرسوده بود، از بارِ فقهی که سی سال بود عرق ریزان به دوش می‌کشید. البته که ‏منافع ‏کلانی برایش داشت؛ مفتی قونیه بود؛ در عالم اسلام شأنی داشت و منزلتی؛ حاکم قونیه محترمش ‏می‌داشت و ‏دم و دستگاه پُررونقی راه انداخته بود که از در و دیوارش رفاه می‌بارید. اما دلش راضی نبود. ‏احساس می‌کرد سی ‏سال درجا زده است، سی سال همانی بود که بود: افتا پشت افتا. نه صفایی در دل ‏نه افقی در عقل. مرگ با ‏سرعتی شتابان به سوی او می‌آمد و فرصت‌هایش داشت به‌سرعت از دست ‏می‌رفت. برای مدت‌ها در خویش ‏حیران بود که «چه کند؟» و نمی‌دانست.‏

شمس که آمد طولی نکشید که مولوی زیر و رو شد، به‌هم‌ریخت و از دل این درهم ریزی وجود تازه‌ای ‏متولد ‏شد. شروع کرد به رقصیدن و نواختن رُباب. روحانیان طعنه‌اش زدند، که مفتی قونیه موسیقی ‏می‌نوازد و ‏می‌رقصد. گفت کباب از آنِ شما، این رباب هم از آنِ من. با این تقسیم منافع، جنگ پایان ‏یافت و هر کدام .....‏
 
متن کامل را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید (اگر لینک‌ها باز نشد، فیلتر شکن خود را غیرفعال کنید):‏


در تارنمای رسمی محسن رنانی:‏

 http://www.renani.net/index.php/texts/notes/890-2022-10-27-14-14-04


در قالب فایل پی‌دی‌اف:‏

http://renanistorage.ir/renani-notes/Iran%27s%20Shamseh%20%28Mohsen%20Renani%29.pdf

.