Get Mystery Box with random crypto!

بیش از حد فکر کردن یک هزار پای زرنگ وجود داشت. همان طور که لب | رضا غنی پور

بیش از حد فکر کردن

یک هزار پای زرنگ وجود داشت. همان طور که لبه ی میز نشسته بود، نگاه کرد و یک حبه قند خوشمزه آن طرف اتاق دید. او، که باهوش بود، سنجیدن بهترین مسیر: از کدام پایه ی میزز به سمت پایین بخرد و از کدام پایه ی میز به سمت بالا بخزد؟ کار بعدی او این بود که تصمیم بگیرد که کدام پا قدم اول را بردارد، بقیه ی پاها به چه ترتیبی حرکت را ادامه بدهند و به همین ترتیب. او در ریاضی استاد بود. بعد تمام حالت های مختلف را تحلیل وبهترین مسیر را انتخاب کرد.

سرانجام، قدم اول را برداشت. با این حال، هنوز آن قدر غرق محاسبات و تفکر بود که وضعیت برایش پیچیده شد و برای مرور برنامه اش در همان قسمت اول مسیر ایستاد. آخر سر، او جلو تر نرفت و از گرسنگی مرد. واقعا اگر زیاد فکر میکنی، ذهن خود را از توانایی احساست خود محروم میکنی. مطرح شدن این موضوع از زبان کسی که مثل من تلاش میکند از تفکر غیرمنطقی خلاص شود ممکن است کمی مبهم و البته کمی شگفت آور باشد. اما این طور نیست. احساسات در مغز شکل می گیرد و واضح و روشن است. افکار منطقی هم همین طور. آنها فقط نوع متفاوتی از پردازش اطلاعات هستند، غریزی تر، نه لزوما کم ارزش تر.

در حقیقت، گاهی آنها توصیه های هوشمندانه تری ارایه میکنند. این موضوع یک سؤال ایجاد میکند: کِی به مغزت گوشکنی و کِی به دلت؟ یک حساب سرانگشتی میتواند این باشد: اگر کاری است که با فعالیت های تمرین شده سروکار دارد، مثل مهارت موتور سواری یا سؤال هایی که به آنها هزار بار پاسخ داده ای بهتر است زیاد به جزییات فکر نکنی. اما در موارد پیچیده، مثل تصمیمهای مربوط به سرمایه گذاری تأمل هوشمندانه انکارناشدنی است. سیر تکامل برای چنین بررسی هایی تجهیز نکرده. پس منطق بر شهود پیروز میشود. کتاب هنر شفاف اندیشیدن- رولف دوبلی

======================
@Reza_Ghanipur