Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌ها

لوگوی کانال تلگرام rezababaei43 — یادداشت‌ها ی
لوگوی کانال تلگرام rezababaei43 — یادداشت‌ها
آدرس کانال: @rezababaei43
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 14.09K
توضیحات از کانال

کانال یادداشت‌ها، جهت آرشیو نوشته‌ها و اطلاع‌رسانی دربارۀ چاپ آثار استاد رضا بابایی، توسط خانوادۀ ایشان اداره می‌شود.
@reza_babaei

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-06-13 16:57:42 مدخل رضا بابایی

نویسنده: زهرا بابایی
دایرةالمعارف تشیع
مؤسسه انتشارات حکمت؛ تهران، ۱۴۰۱
9.9K viewsedited  13:57
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 20:39:57
#تجدید_چاپ

دیانت و عقلانیت
(جستارهایی در قلمرو دین‌پژوهی و آسیب‌شناسی دینی)
رضا بابایی
چاپ پنجم (با طرح جلد جدید)
خرداد ۱۴۰۱
۴۶۴ صفحه ـ رقعی
#نشر_آرما
12.5K views17:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 10:45:52 سلام خواجه محمد!
سلام مهتاب!
نمی‌دانم کجایی. این بار در کدامین بلادی. از اینجا رفته‌ای؟ یا هستی و در تاریکی نشسته‌ای؟
نمی‌دانم هنوز «تویی» یا باید دیگر که «او» بناممت؟ با آن ضمیرِ خالی؛ او که یعنی دیگر نیست، او که یعنی رفت، او که یعنی تنهایم و در وهمِ خویش، حدیثِ نفس می‌گویم. ای آشنا، کجایی در این پهنه‌ی وسیع؟ پرتویت کجاست در این شبِ وهم‌انگیزِ دیرپا؟
می‌دانم برای دیگران هستی و هرکس تو را در خاطره‌ای به یاد می‌آورد؛
دیگران به یادت می‌آورند که از جمع کناره نمی‌گرفتی و از خلوت خویش هم در عذاب نبودی. چون بودی، چشم‌ها به سوی خویش می‌گرداندی و چون نبودی، نگاه بر جای خالی‌ات خیره می‌ماند.
در خاطراتِ یکی، هنوز همان مردِ گفت‌وگویی؛ همان که مهم نبود در ستادِ انتخابات، در کتابفروشی یا در یک گعده‌ی دوستانه باشد، همه‌جا گرم بحث بود. عمر خویش بر سرِ گفت‌وگو نهاد و در اوج مریضی نیز از صحبت با مخالف خویش، کناره نگرفت؛ زیرا می‌دانست آنجا که مدارایِ گفتن و شنیدن نباشد، انسان نیز نخواهد بود.
در یاد یکی، همان نویسنده‌ی نادیده‌ی یادداشت‌هایت هستی. همو که شباهنگام از پله‌های خانه پایین می‌رفت تا در اتاق تنهاییش، بارِ روز را به دوشِ واژه‌ها بی‌افکند. از رنجِ مردمان می‌نوشت و از آن رشته‌ی پیوندی می‌ساخت با هزار جانِ نادیده؛ زیرا می‌دانست که بی‌پیوند، انسانیّت نخواهد بود.
شاگردی به یاد می‌آورد که چگونه به مهربانی، بند از پایِ فکرش برداشتی. برای او همانی که گفت: برو و بگذار جهان، خود تو را بیاموزد؛ زیرا می‌دانست آن‌ روح که آفتاب را نبیند، سرانجام، خویش را در دوده‌یِ شمعِ پستویِ خانه، خفه خواهد کرد.
در ذهنِ تابستانیِ دوستی، هنوز همانی که زیرِ سایه‌‌ی شاخه‌هایِ تاک، مدهوش صدایِ شجریان بود. همان که می‌دانست بی‌نوایِ خوش، مردمی سخت، دل‌مرده‌ایم.

آری مهتاب! منتشر گشته‌ای میان خاطراتمان. از خاطره‌ی آن بامداد که پیش از تابشِ آفتاب بر کوچه‌های قزوین از شهر بیرون زدی و یاکریم‌ها پشت گام‌های جوانت همهمه ‌کردند، تا خاطره‌ی آن شامگاهِ قم که در ژرفایِ هذیانِ تب‌آلودت گریستی و گفتی: حیف است ما برویم و اینان بمانند.
اما مهتاب!
برای من نمی‌توانی تنها یک خاطره باشی. خاطره مانند ردّپاست؛ آن هنگام که می‌گوید تو بوده‌ای، به این اشارت می‌کند که رفته‌ای. من باید تو را در کالبد زنده‌ات بیابم. تو را در نگاهی که می‌درخشد، در دست گرمی که هنوز لمس می‌کند و در کلام زنده‌ای که به دام کتاب و دفتر نیفتاده است، باید ببینم تا دیگربار باورت کنم. چون نباشی مرا با این خاطرات کاری نیست. چه بسیار در پایِ شعله‌یِ یادت نشسته‌‌ام  و دل به نجواهای خاطراتت سپرده‌ام، اما چون به خویش آمده‌ام، دیده‌ام که آتش، خاکسترشده و تنهایم. من نمی‌توانم به یادی از تو راضی شوم که نبودت شیرینی‌‌اش را در دهانم خاک می‌کند.
اما گاه که نیک می‌نگرم، ‌می‌بینم که نرفته‌ای. به یکباره جایی در میان این مردمان رُخ می‌نمایی. در میان آنان که دیده و نادیده دوستشان داشتی. گاه تو را در شهری دیگر، پای صحبت کسی می‌یابم که تا پیش از آن ندیده‌ بودم. گاه صدایت را در سازی می‌شنوم که به‌ هنگامِ خاموشیِ دیگران، نوایِ خویش آغاز می‌کند. تو را در نگاهِ آن رنجدیده‌ای می‌بینم که دامنِ خردش را به هیچ عصمتی نمی‌آلاید. تو را در حوالی شهر، در  دستِ پینه‌‌بسته‌ای می‌بینم که مسیرِ آب را به سوی زمین‌های خشک می‌گشاید. نگاه آشنایت را در چشمان کسی می‌یابم که در ژرفای تاریکی هنوز امّید می‌بندد و امّید می‌پرورد.  
در این لحظه‌ها‌ یقین می‌کنم که تو هستی و در وجودمان چیزی بیش از یک خاطره‌ای. تو در ما نفس می‌کشی و گرمِ زندگی هستی؛ زیرا هرکس از تو چیزی برگرفته است. تو در وجود مردمان به جا مانده‌ای.
آری مهتاب!
ما آرامگهت را می‌شناسیم. تو نیز گاهی در این شبانِ مهتابی به یاد ناآرامگاه ما باش، و بیا و به فردا تسلایمان ده.

 زهرا بابایی
اولِ خردادِ ۱۴۰۱
12.9K viewsedited  07:45
باز کردن / نظر دهید
2022-05-08 19:38:58
"جای خالی مهتاب"

زندگی فرصت بس کوتاهی است
تا بدانیم که مرگ
آخرین نقطۀ پروازِ پرستوها نیست
مرگ هم حادثه است
مثل افتادن برگ
که بدانیم پس از خوابِ زمستانیِ خاک
نَفَس سبز بهاری جاری است...


مراسم یادبودِ
نویسندۀ ذوقمند
و پژوهندۀ اندیشه‌مند:

زنده‌یاد
استاد رضا بابایی

با حضور
خانوادۀ گرامی و
بستگان محترم استاد
و
اندیشه‌وران، استادان، فرهیختگان، دوستان،
شاگردان و علاقه‌مندان

سخنران‌ها:
استاد احمد شهدادی
عضو هیأت علمی
مدرسۀ اسلامی هنر

استاد مهدی صالحی
دبیر انجمن
ویرایش و درست‌نویسی

زمان:
یکشنبه، اول خرداد،
ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰

مکان:
قم، بلوار معلم غربی،
مجتمع ناشران

ستاد برگزاری مراسم
14.1K viewsedited  16:38
باز کردن / نظر دهید
2022-04-16 19:55:42
15.6K views16:55
باز کردن / نظر دهید
2022-04-06 15:03:44
صفحاتی از کتاب

«چنین گفت مهتاب»
رضا بابایی
نشر آرما
چاپ اول: ۱۴۰۱
۷۲ صفحه، رقعی
طراح جلد: محمد صمدی
تصویرسازی و طراحی متن: مجتبی مجلسی

خرید اینترنتی از سایت چهارسوق:
4soooq.ir

@nashre_arma
15.2K views12:03
باز کردن / نظر دهید
2022-04-03 12:25:00
نشر آرما
در آغاز ماه رمضان
و در آستانه‌ی دومین سالگرد درگذشت زنده‌یاد رضا بابایی
منتشر کرد:

«چنین گفت مهتاب»
(حکایت‌ها و گفتاره‌هایی از محمد مهتاب)

کتابی حکمی ـ اخلاقی - انتقادی
و آخرین اثر به قلم زنده‌یاد بابایی


برشی از مقدمه:
محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشه پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما نگذاشت؛ اما همیشه با ما بود؛ خاصه آنگاه که از غار تعصب بیرون می‌آمدیم و چشم در چشم حقیقت می‌دوختیم.
مهتاب، نوری است که در شب تاریک می‌درخشد و مگر تاریخ ما جز تاریک‌زار افسونگری‌ها بوده است؟ او افسانه است اما کسی را افسون نمی‌کند. او سخنی نمی‌گوید که در پس آن حکمتی نهفته است؛ بلکه حکمت‌های دروغین را از پرده عادات فکری ما بیرون می‌آورد و پیش روی ما می‌گذارد و سپس ما را لختی با آن رها می‌کند تا بیشتر بیندیشیم. حکایت‌های او گفت‌وگوی وجدان ما با ما است؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پر کنم.


لینک خرید:
https://4soooq.ir/خرید-اینترنتی-کتاب-چنین-گفت-مهتاب-رضا-بابایی-نشر-آرما-چهارسوق


@nashre_arma
13.4K views09:25
باز کردن / نظر دهید
2022-03-23 10:37:01
@RezaBabaei43
24.9K views07:37
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 18:46:24
@RezaBabaei43
21.6K viewsedited  15:46
باز کردن / نظر دهید