دویست دلار میگذارم روی پیشخوانِ پذیرش و جوان، فرمِ پذیرش را م | ریش سفیدا | Rishsefida
دویست دلار میگذارم روی پیشخوانِ پذیرش و جوان، فرمِ پذیرش را میدهد دستم و میگوید: تمنا میکنم مشخصاتِ پاسپورت را وارد کنید... گذرنامهها را از همان پاکتِ کثیرالذکر! در میآورم. خودکاری از او میگیرم. مثلِ همه بارهایی که در گوشه گوشه این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشتهام تا فرمِ پذیرشِ هتلی را پر کنم، به خطِ لاتین مینویسم، رضا... آر... ئی... زِد... اِی... یکهو مدیرِ هتل، که بالا سرِ من و مسئول پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من میگیرد. انگلیسی چرا؟! شما به زبان خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی... خیلی دلنازک نیستم، اما اشک توی چشمهام جمع میشود. اینجا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که میتوانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی...