2023-04-22 16:22:37
ما فقط برای بقای جسمانی به طبیعت متکی نیستیم. ما به طبیعت نیـاز داریم تا راه خانه، راه خروج از زندانِ ذهنهایمان را نشان دهـد.
مـا در انجام دادن،
فکر کردن،
به یاد آوردن
و پیشبینی کردن گم شدهایم.
ما در هزار توی پیچیدگی و جهانی از مشکلات گم شدهایم.
آنچه را سنگها، گیاهان و حیوانات هنوز میدانند، فراموش کردهایم. فراموش کردهایم که چگونه باشیم؛
آرام باشیم،
خودمان باشیم،
آنجا که زندگی هست باشیم:
اینجا و اکنون!
هر گاه توجهت را به هر چیزِ طبیعی، هر چیزی که بدون دخالت بشر به وجود آمده است معطوف میکنی، از زندانِ تفکرِ ذهنی خـارج مـیشـوی و تا حدودی در حالتی از وصل با وجود ـ که هنوز همـه چیـز بـه صـورت طبیعی در آن زندگی میکند، شرکت میجویی.
معطوف کردنِ «توجه» به سنگ، درخت یا حیوان، به این مفهوم نیست که به آن فکر کنی، بلکه فقط آن را مشاهده کن و در هشیاریات نگهدار...
آنگاه چیزی از ذات آن پدیده به تو منتقل میشود. میتوانی احساس کنی که چه ساکن است و با این کار، همان «سکون» در درون تو نیز پدید میآید. احساس میکنی چه عمیق در وجود آرمیده است. چـه کـامـل بـا آنچه که هست و آنجا که هست، یکی شده و با درک این نکته، تـو نیـز در اعماق وجودت به همان آرامکده میرسی.
هنگامی که در طبیعت قدم میزنی یا میآرامی، بـه طـور كـامـل در آنجا باش و آن قلمرو را محترم بشمار...
ساکن شو، بنگر و گوش بسپار.
ببین چگونه هر حیوان و هر گیاه کاملاً خودش است.
آنهـا بـرخلاف انسانها خود را دو شقه نکردهاند. آنها از طریق تصاویر ذهنیای که از خود دارند، زندگی نمیکنند و در نتیجه مجبور نیستند نگران تـلاش در راه حفظ و تقویتِ آن تصاویر باشند.
گوزن خودش است.
گل نرگس خودش است.
تمامی پدیدههای طبیعت نه تنها با خودشان یکی هستند، بلکه با «کل» نیز یگانگی دارند. آنها با این ادعا که موجودی مجزا هستند، خود را از بافتِ «کل» جدا نکردهاند. آنها نمیگویند: «من» و بقیهی جهان.
مشاهدهی طبیعت میتواند تو را از «منِ» فتنهگر رها سازد.
«اکهارت تله»
@Roohe_bartar
755 views13:22