Get Mystery Box with random crypto!

‍ ‍ بیا شرابِ طهور از خُمِ غدیر بزن ... مالک رضایی ' | روزنگار | Rooznegar

‍ ‍ بیا شرابِ طهور از خُمِ غدیر بزن ...

مالک رضایی

" آن دلبرِ من، آمد برِ من .من کشته ی او ،او حیدرِ من ...". شیفتگی مولوی، به علی (ع) تنها محدود به این غزل نیست.صدها بیت از عاشقانه ترین ابیات مثنوی او ،اختصاص به علی (ع) دارد که جملگی نشان از آستان بوسی این عارف معرفت جو، از آستان مقدس علی دارد.
از آستانِ پیر مغان ،سر ،چرا کِشَد؟دولت در آن سرا و گشایش در آن در است.

همین معرفتهاست که او را تبریک گوی عید سعید "غدیر خُم "کرده است که شراب طهور از خُمِ غدیر زند و گوید :

"ای گروه مومنان ،شادی کنید ،
همچو سرو و سوسن، آزادی کنید .

زین سبب پیغمبر با اجتهاد ،
نام خود را و علی، مولا نهاد .

گفت هر کو منم مولا و دوست ،
ابن عم من علی، مولای اوست...

کیست مولا؟ آنکه آزادت کند .
بند رَقیَت، ز پایت برکَنَد....."

مولوی از آن شناگران آماتور نیست که در بِرکه های محدود بگنجد. او دریا نوشی است که نهنگ وجودش ،جز با اقیانوس علی، سیراب نمی شود .
گویی که با یاد و نام علی است که زبانش شیواتر و گیراتر هم می شود .و راز و آهش نیز با علی همراز است. و هر وقت هم که می خواهد از غمش آهی کند ،چون "علی" سر را فرو چاهی می کند .

"چون بخواهم کز سرت آهی کنم
چون "علی" سر را فرو چاهی کنم.."

گرمای جان بخشی که جان او از علی گرفته است ،حال و هوای مثنوی وی را چنان دگرگون کرد که بعد از سرودن دویست بیت آخر از نخستین دفتر مثنوی، به مدت دو سال و اندی هیچ نگفت.و بعد از آن ، مدتی آن مثنوی تاخیر شد .

آن ابیات،تماماً در وصف علی بود.
گویی،هیچ سخنی از آن حلاوت و شیرینی برخوردار نبود تا بلافاصله درجایگاه متصل به آن ابیات، قرار گیرد.
آتشی که او در آن ابیات، به جان عاشقان علی زده است، وصف ناشدنیست.

«ای علی که جمله،عقل ودیده ای، شمه ای وا گو، از آنچه دیده ای. چشم تو، ادراک غیب آموخته.چشمهای حاضران،بر دوخته....از تو بر من تافت چون داری نهان؟ می‌فشانی نور، چون مَه ،بی زبان...تو ترازوی احد خو بوده ای ،بل زبانه هر ترازو بوده ای... »

"ترازوی احد خو " تعبیر ساده و کوچکی نیست که کسی بتواند آنرا در مورد کسی بکار ببرد. و بالاتر از آن اعتراف و اذعان بر نوری است که از علی بر دل مولوی می تابد ....

باری ،
این غزل هم جواب آن باده است که داشت پیش او :
گنجاندن یک مصرع زیبا در میان ابیات یکی از عاشقانه ترین غزلیات او ،با ذکر یکی از القاب زیبای امام علی (ع) نشان از شیفتگی و عشق بی حد و حصر مولوی به آن امام همام دارد که در جان و زبان وی،شکوفا شده است .
مخاطب مولوی در این غزل موزون و آهنگین، یک معنای بی صورت ،بنام "عشق" است اما گویی برای تمثیل و تفهیم آن، چهره ای جز صورت زیبای علی ندیده است که مشخصات معشوق خود را با آن تبیین کند و جامه فاخر عشق را بر آن قامت بپوشد.
دلبری که در رویای او آمده است ،فقط لحظاتی مهمان او بوده است.و او برای اینکه آنرا اندکی بیشتر ،پیش خود نگه دارد صد کوزه در اشکسته و صد جام، بریزیده و صد شیرین زبانی کرده است که بلکه دل معشوق را بدست بیاورد:
"....گفتم قُنُقی، امشب تو مرا ،ای فتنه من ،شور و شر من .آخر تو شبی،رحمی نکنی؟ بر رنگ و رخِ همچون زر من؟ ....تو سرو گلی من سایه تو....تو دلبر من ، من کشته ی تو .ای حیدر من ..."

عید غدیر بر همگان مبارک باد .


خوانش غزل: مالک رضایی
موسیقی زمینه :سه گاه

#روز_نگار / در بازنشر پست ها امانتدار باشیم
عضو شوید
@rooznegar_ch