خانم کیخایی شانه سر تراش را الکلی میکند و دوباره سر تراشیدهام را یکدور میزند و میپرسد: «فاطمه کیه؟» من اما بیتوجه به او، صدای ناله موهایم را میشنوم که آهسته بر زمین میافتند و دارند همگی بر زمین جان میکنند. روی موزاییکها، گله گلههای موهایم دارد شکل یک فاطمه دیگر را میکشد. دوباره برشانهام میکوبد و میگوید: «با توام، فاطمه کیه؟» درحالیکه یک دمپایی هنوز به پایم آویزان است، با ضربهای محکم ساق پای آویخته از تختم را تکان میدهم و میگویم: «فاطمه شپش زده، فاطمه بر تخت نشسته!» اینها همگی کودنند و نمیدانند که من به همخونی این جانوران شریف عادت دارم. امروز به آقای شکیبا، دکتر شکیبا میگفتم که دیوانه شمایید که موجودات بیآزار خدا را اذیت میکنید. به آنها گفتم که تمام زن بودنم به موهایم است و اگر آنها را بتراشید، خواهم مرد. اما مددکار کار خودش را کرد. کلهام را نمره صفر زد و من زخمی شدم. موهایم هم همینطور!
«خوابهای کاغذی»
به قلم مهدیه شهریاری مقدم
خرید کتاب با ۲۰درصد تخفیف:
http://roshangaran-pub.ir/bookshow/B160746354
@roshangaranpublication