Get Mystery Box with random crypto!

روزنه

لوگوی کانال تلگرام rozaneoja — روزنه ر
لوگوی کانال تلگرام rozaneoja — روزنه
آدرس کانال: @rozaneoja
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 640
توضیحات از کانال

گاه نگاره های محمد علی سجادی

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-01 22:38:51 ایگلتون میان "امید" و "خوش بینی" تفاوت مهمی قائل میشود. امید چیزیست کاملا متفاوت از آنچه که دولتمردان و سرمایه داران تحت عنوان خوش بینی به خورد مردم میدهند. ایگلتون به سرخوردگان پیشنهاد میدهد که تراژدی بخوانند چرا که در تراژدی امید به تغییر را می آموزیم بدون اینکه خوش بین باشیم

https://twitter.com/heamiri/status/1036632747828289536?s=21
30 views19:38
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:33:58
@rozaneoja
29 viewsedited  19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:31:49
@rozaneoja
29 viewsedited  19:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:30:18 هر قدرتی/جمعی و فردی قواعد پیشین خود را تغییر می‌دهد یا ترمیم می‌کند و خدای دیروز در سرزمین اسطوره‌ها مبدل به دیو می‌شوند و دیوها احتمالا به خدا یا انگاره‌های دینی/اعتقادی قومی و گروهی!
«اسطوره اندک اندک از آسمان به زمین آمده است و از بوده‌های نمادین به شخصیت‌های انسانی، از مفاهیم مجرد به خود‌آزمایی و خودشناسی، از زمان‌گریزی به پذیرش زمان نسبی و از مرگ‌گریزی به پذیرش مرگ دگرگون شده...»6
از این رو ابرهای تیره و سترون و نازا را اژدها می‌پندارند و ابرهای باران‌زا را گاوهای آسمانی.
«کشاکش مردم‌زادگان با دیو و پری، کشمکش با نیروهای ناشناخته‌ گیتی است که در پندار خود آن‌ها را کالبد و پیکره بخشیده‌اند. ایزدان و ایزدبانوان ِ دین‌ها ناپدید یا فراموش شده، روان‌مردگان پیش که جهان روزگاری قلمرو آن‌ها بود، بومیان به کناره رانده و گم شده از سرزمین‌ها و کشتزارهایشان؛ و آیین‌ها و باورهای پیشین که هم ناپدید شده‌اند و هم سایه‌وار در نهان زنده‌اند؛ همواره مایه‌ دلهره‌ مردم‌زادگان است که گویی جای آن را گرفته‌اند و خود نیز در راه ناپدید شدند؛ همان‌گاه که بازیچه‌ این نیروهای نادیدنی برترند که می‌کوشند قلمروی خود را پس بگیرند...»7
خوانش این متن پرزحمت از سوی کسی که در امر نمایش و پژوهش بسیار وام‌دار اویم، بسی مغتنم است. فارغ از آن‌که چقدر با نظریه‌ ایشان هم‌نظر باشیم یا نباشیم- چون این حقیر نه نظرمند است و نه این روزنه را مجالی برای یک بررسی بسیار. کتابِ «هزار افسان کجاست» شاید در جاهایی به تکرار بیفتد یا زبانی وزین و گاه پیچیده پیدا کند، با این حال برای اهل پژوهش و نمایش- چه تصویری و چه نوشتاری و تجسمی- کارآمد است و ویژه. برای من که چنین بوده. باشد که عمر بیضایی دراز باد در آن غربت خود‌خواسته/نخواسته که به همت نشر روشنگران این افسون‌نامه‌ امروزی را برای سِحر ما جادو‌دوستان و جادوشناسان روانه بازار افسون شده‌ کتاب کرد..
پانوشت: 1- از دفتر شعر «شورواژه‌ها» آماده چاپ /
2 و3 و 6 و 7 کتاب‌هزار افسان کجاست؟ پژوهشِ بهرام بیضایی/نشر روشنگران1391 /
4- جنه نامه/چاپ نشده/ م. ع. سجادی /
5-‌ شاهنامه فردوسی
باز نشر يادداشت روزنامه شرق
@rozaneoja
30 viewsedited  19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:30:18 هزار افسان کجاست؟
محمد‌علي سجادي

«من شهرزاد را دوست دارم/دوست دارم غول یک چشم برایم گریه کند/بنالد از بی‌وفایی دختر رویاهاش!/دوست دارم بگویم سه زمی/باز شو این سنگ اساتیری/و تو بشکفی از درونش/بیا بیرون و در آغوشم زمزمه کن قصه‌های تازه را/سندباد زانوی غم بغل کرده/آخر یادش رفته چطور عاشق شود/اژدهای سه سر آتشدانش تمام شده/حال مانده تو بیایی و او را گردن زنی تا رهایی عذاب»1
بله، چه کسی است که هنوز شهرزاد و داستان‌هایش را دوست نداشته باشد؟ از بورخس در حوزه ادبیات تا فیلم پازولینی مقتول و... تا ما که به تدریج پی می‌بریم چه داریم و گِرد جهان می‌گردیم! اما این شهرزاد کجایی‌ است. می‌دانیم از اهالی شرق است و ایرانی. اما داستان‌هایش هندی ‌است یا عربی و ایرانی؟ از همه سو اگر نه، از سویه بسیار به این امر نگاه شده است. از نگاهِ روان شناخت/اسطوره باورانه‌ جلال ستاری تا وجه پژوهشی/نمایشی خانم ثمینی و... می‌رسیم به این آخرین کارِ درخورِ استاد بیضایی، «هزار افسون کجاست؟» عنوان اثر ایشان، خود از بنیانِ چرایی و چیستی‌اش می‌گوید. این‌که ریشه‌‌هزار و یک شب در کجای تاریخ نوشتاری انسان شرقی‌ست؟ آیا خودِ‌هزار و یک‌شب باقیمانده و برگرفته از کتابی ایرانی با نام‌هزارافسان است؟ مثلث دو زن- در این جا شهرزاد و دنیازاد- با‌ شاه خونخوار تکرار موقعیت‌های دیگر نیست؟ «داستان بنیادین‌هزار افسان، یادگاری از آیین مقدس همبستری گروهی باستانی و فرهنگ کشاورزی در برانگیختن زمین به باروری (در زشت‌ترین تعبیر آیین‌های سپسین از آن) دیده می‌شود و آن هم‌آغوشی گروهی بانوان و غلامان است که شهرباز ناخواسته می‌بیند و خون همه را می‌ریزد؛ اما شاهنامه‌ منش اهریمنی ضحاک را در هم‌آمیزی‌های کینه‌توزانه و بی‌پرده- پوشیده- و در چهاربیت بسیار مهم (و مبهم) آورده است، که از ‌منش شهریار داستان بنیادین، یعنی همسری هر شبی با دختری و صبح کشتن او چندان دور نیست...»2
این هم‌ریشگی و پیوست‌ها و گسست‌ها در طول و عرض کتاب پی گرفته می‌شود و اشارت بر حجم سترگ این مثلث اسطوره‌ای/انسانی دارد. «... نبرد مرگ‌آور اژدها/دیو = (جانور/‌شاه ناسزوار) با ایزدْ بانوی باروری، به گونه‌ای نمادین، با کشتن شبی یک قربانی از مرگ نمادین می‌شود. با برتری یافتن فرهنگ مردسالار، در کارنامه‌های سرچشمه‌ شاهنامه، نقش رهایی بخش زنانی که ضحاک ربوده (شهرناز و ارنواز) به گونه‌ نجات ِ شبی یک قربانی- به مردان داده شده.»3 از خواهر/زنان جمشید تا همانندیشان با بازمانده‌های کهن آوا‌خوانی دو نفره ایرانی، سَنْگه وَک (هنگین آوا، شمرده گو) و اَرِنَه وک (خوش‌آوا و نرم‌گو) تا دو خاتون در قصه‌های مادربزرگ‌ها و... می‌توان نشانه‌های مشترک یافت. این دو زن جدا نشدنی ِ اوستایی - سنگهوک و ارنوک- رختاب مادرانه و دوشیزه‌ ایزدبانو آبان دخت آناهیتا هستند و خود ریشه در فرهنگ هندو ایرانی دارد. برایم این پی گرفت همچون همیشه بسیار جذاب است. از آغاز نوجوانی هم این وجه آثار استاد مجذوبم می‌کرد و می‌کند همچنان. به‌ویژه آن‌که در حال حاضر جمشیدشاه را پس از سیاوش به ساحت رنگ و قلم برده‌ام. آن هم براساس متنی آماده ساخته شدن از 20 سال پیش تا اکنون مانده در کشو. اما این مقوله جدای از وادی‌های دیگر نیست و استاد بیضایی به خوبی این بندهای پیدا و پنهان را می‌گشاید. از ریشه‌شناسی واک/واژه‌ شهرزاد تا گسترش آن در بستر احتمالات تاریخی‌اش. از درخت سخنگو و جزایر واق که میوه‌اش دختران سخنگوست تا دل تاریخ و واشکافی آرزوها و امیال انسان شرقی و رسیدن به ریشه‌های احتمالی اضطرابش. «ای‌زاده اضطراب جهان/که همنشین شاعرانی/تب آور آدمیان/به سخره نگیر شادی ریگِ سنگ را/تو آیا تاب شکستن نداری/وقتی بدانی/آدمیانی به نام نور/به کام تو/سیاهی تکثیر می‌کنند؟»4
اما اژدها/دیو/غول خود بخشی از این داستان است. در‌هزار و یک شب بدون اینان شهرزاد چه می‌توانست بگوید؟ موجوداتی که در سیر تکوینی‌شان سر از همه جا در می‌آورند و هنوز در اکنون‌مان نفس می‌کشند. همچون اژی دهاک که در داستان‌های بنیادین‌هزار افسان بازشناختنی است؛ و به گمان پژوهنده‌ این اثر این میان دو گام بیشتر نیست. شاهی است با دو مار بر شانه‌اش. چه مثلت شومی؟! «سپاه دد و دام و مرغ و پری/سپهدار با کبر و کندآوری/بیامد سیه دیو با ترس و باک/همی به آسمان بر پراکند خاک»5
دیوان و اجنه که در همه‌ فرهنگ نفس‌کش می‌طلبند، برای گمان‌های بسیار واقعی و برای عده‌ای گمانه‌ای کابوس‌گون از رخداده‌های واقعی است. در کتب مقدس منجمله قرآن هم به این نکته اشاره شده، که جن‌ها پیش از آدمیان بر زمین حکومت می‌کردند. خودِ این باور بر امری واقعی صحه نمی‌گذارد؟ مثل مشابهت دیوان مازنی با مردمان بومی ولایت مادریم که به تلقی تاریخی نیروهای مسلط شده بر آنجا اشاره دارد.
27 views19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:27:44 نامه کانون کارگردانان سینما به خزاعی برای جلوگیری از بحران بیکاری در سینما:
https://www.isna.ir/news/1401051007866/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D9%88%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7
28 views19:27
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:27:39
@rozaneoja
34 viewsedited  19:27
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:23:56 چهل‌و یکمین شب فیلم خانه اردیبشهت اودلاجان
گزارش مستند چهارشب‌و‌یک روز
مستند «گزارش چهار شب و یک روز» از محمدعلی سجادی در چهل‌ویکمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، شروع یک برنامه چهارنوبتیِ گرامی‌داشتِ عباس کیارستمی بود.
مستندی که روایتگر نخستین روزهای بعداز درگذشت این فیلم‌ساز ارجمند و بازتاب آن در میان محافل صنفی و فرهنگی است.
مستندی که هرچندنام«گزارش»برخود نهاده، پیرنگی هم دارد، از یک‌گزارش ژورنالیستی فراتر می‌رود و نیم‌نگاهی به انعکاس خبر درگذشت کیارستمی در ذهن و عمل دوستداران او و کلیه علاقمندان سینمای ایران دارد.

(گزارش کامل نشست)
https://iacoo.ir/گزارش-مستند-چهارشب-و-یک-روز/
34 views19:23
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 20:05:19 از سال هشتاد و شش تا به حال فيلم سينمايي نساخته‌ايد و با تدريس و نقاشي و ... روزگار مي‌گذرانيد. واقعا برايتان دشوار است. ما بي رحميم و حالي‌مان نيست كه درچه وضعي دست و پا مي‌زنيد. به شما پروانه ساخت ندادند و مجموعه جست و جوگران‌تان را هم در شب تصويربرداري توقيف كردند ولي شما همچنان در خانه نشسته‌ايد و با ايمان‌تان سر مي‌كنيد و به نقاشي رو آورديد. در عوض من و دوستان‌مان منجمله دادونژاد به فكر حذف شما و همه‌ي آن هايي هستيم كه سينماي ايران را به دوش مي‌كشند. براي توهم رهايي همه‌ي مردم جهان ـ حتا نه مردم خودمان ـ دست به هركاري مي‌زنيم و سينما را به نابودي مي‌كشانيم و لشكري بي كار تحويل مي‌دهيم و دل مان خوش است كه يكي دوتا تهيه كننده كه اصلا دولتي نيستند و از امكانات دولتي استفاده نكردند بشوند مديرعامل الصاقي و اهدايي معاونت سينمايي. فقط براي آن كه خانه سينما و هر تشكل ديگري را به انجمن و كلوپ تقليل بدهيم تا بتوانيم به مقاصد‌مان برسيم. و اين كار اصلاً سياسي نيست.

اما موضوع آقاي داودنژاد و اتهام واهي شما به او براي دريافت وام قرض الپس نده‌ي دويست توماني از بنياد فارابي. (شما تا به حال چه قدر از وام‌هاي تان را پس داديد ؟!) تا آن جايي كه من مي‌دانم ايشان هيچ مبلغي را بابت فيلم« كلاس هنرپيشگي» از بنياد فارابي دريافت نكرده اند. آن چه كه واقعيت دارد اين است كه ايشان نه دويست ميليون تومان كه دويست و بيست ميليون تومان دريافت كردند، آن هم در طول هشت سال صدارت شما و همقطارانتان. اين مبلغ بسيار سنگين كه شما و دوستان تان با آن چندين فيلم خواهيد ساخت را از طريق فروش رايت فيلم «كلاس هنرپيشگي» به مبلغ صد و بيست ميليون تومان به رسانه تصويري و صدميليون تومان را به طور نقداز طريق فروش رايت خانگي «مرهم» به بنياد مربوطه پرداخت كردند. اين از اين.

ما اين را فهميديم كه شما اين مقدار از پول سينما را چه‌طور هزينه كرديد، اما باقي پول سينمايي‌ها كجاست؟ آمار اين همه پولي كه در سينما دريافت شده را هم به همه اعلام مي‌كنيد؟ مي‌گوئيد ميلياردها تومان كجاها صرف شده و در جيب چه كساني ريخته شده؟ آن هم به بهانه فيلم سازي و نه سينما؟ داودنژاد با اين پول كه بخشي از هزينه‌ي فيلمش شده دو فيلم ارزشمند براي سينماي ايران ساخت يا خانه و برج خريد و سهم دار فلان بانك شد؟!

شما دَم از اخلاق مي‌زنيد و خداترسيد؟ به يك جوان در حال مرگ، كه از كودكي در كنار پدرش سينما آموخته و در آثار تصويري قد كشيده ، كمكي كرديد. آن هم نه مطلقا به درخواست داودنژاد بل احتمالا به اقتضاي وظيفه‌تان و آن را در بوق و كرنا كرديد؟ براي چه؟! پول هر آمپول يك ميليون تومان و هر قرص صد و پنجاه هزارتومان ... اين شرايط را كي ساخته؟ در همين حالا اين جوان در چه وضعي است؟ برايتان مهم است؟ اين كه درويشان پنهاني، بي آن كه شناخته شوند به سوي مستمندان مي‌رفتند و مساعدت مي‌كردند داستاني است كه شما دوست داريد باگفتنش آسوده شويد و در عمل چنين هوار بزنيد؟ داودنژاد و خانواده‌اش به سينما خدمت كردند يا به سياست و نيروهاي بيگانه كه او را متهم كرديد؟ سهم شما در سينماي ايران كجاست؟ نيازي هست به گفت و گوي برنامه‌ي هفت اشاره‌اي كنم؟ بازي جالبي است. شما و دوستان تان آمديد كه جلوي رانت خواري گروه پيشين را بگيريد ولي حاصل چه شد؟!

اگر هنوز خداباوريد و به روز جزا باور داريد به اعمال‌تان فكر كنيد. اگر آدم باوريد به آدم بودن... اين نسخه پيچي بارها تجربه شده و حاصل فقط روسياهي بوده. ما از دل اين تجربه درآمديم. تنها تفاوت من و امثال من با شما در اين است كه گرفتار راه و روش نيستيم. مطمئنا توقع ندارم و دوستان‌تان به سبك شخصيت‌هاي فيلم‌هايتان يكباره دچار تحول بشويد... با اين همه من هم براي شما سلامتي آرزو مي‌كنم چون نه از مرگ شما و نه از مرگ هيچ كسي خوشحال نمي‌شوم، اگرچه براي‌مان روزهاي مرگ‌آوري ساختيد!
@rozaneoja
111 views17:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-29 20:05:19 فشار شما و دوستان‌تان كار را به آن جا كشيد كه حرف فيلم من تا مجلس هم رفت براي محكوم كردن كار آقايان انوار و بهشتي. پس من و امثال من بهانه‌اي بوديم براي دعواي حيدري و نعمتي و گرفتن صدارت كه گرفتيد بلاخره و حاصلش حتما شما را به بهشت مي‌بَرد و ما را به جهنم!

فيلم چون باد را حالا ببينيد. چون زمين مي‌گردد و احتمالا شايد در شما هم تغييري روي داده باشد. ببينيد من به سنت غمخوارانه نگاه كردم يا با تنفر؟ در آن فيلم در شهر اصفهان كه تلفيق زيباي سنت و مدرنتيه هست من نه كسي را محكوم كردم و نه حاكم. چون مثل شما نيستم. بل نگاهم هم به پدربزرگ و هم به پسر و نوه‌ و ... خانواده‌ از سر مهر و همدلي است. به اتكاي فيلم اين را مي‌گويم. تقابل پدر و پدربزرگ، تقابل گذشته و اكنون، يا واقعيت و روياي از دست رفته است. آقاي شورجه شما سوار دوچرخه مي‌شويد يا اسب ؟! شما از ماشين و تلفن و تلويزيون و چرخ گوشت برقي و كامپيوتر و هواپيما و قطار و... سينما استفاده مي‌كنيد يا نه ؟ آيا همه‌ي اين ها دستاورد مدرنيته نيست ؟ ! آيا فروش كتاب خطيِ استادِ پدربزرگ كه شما متهمم كرديد و در آن سال‌ها انگ سلمان رشدي وطني را بر پيشانيم زده بوديد يعني فروش قرآن يا فهم دوران؟ بله فهم دوران براساس درك همان حرف معروف حضرت علي (ع) كه گفت فرزند زمان خويشتن باش؟ من نيازي نمي بينم اين‌ها را به شما ثابت كنم. چون شما گرفتار و محبوسيد و از درك و تجلي همان كه ادعاي مومن بودن به آن را مي‌كنيد عاجزيد. نمي‌توانيد بفهميد كه اگر خداباور باشيد و نباشيد در اين حقيقت ساده تامل مي‌كنيد كه اگر قرار بود فقط يك عقيده و روش ـ مذهب ـ باشد حتم يك صد و بيست و چهارهزار پيغمبر ظهور نمي كرد و اين همه كتب مقدس نداشتيم. حالا شما فكر كنيد همه مسلمانند و مسيحي هم فكر كند همه مسيحي هستند ... البته حساب شما را از آن تلقي عارفانه جدا مي‌كنم كه درخت هم مسلمان است و سنگ و ... وحدت در تكثر و تكثر در وحدت ... كساني مثل شما حتم نمي تواند درك كند كه دوربينش را در جاي يك مسيحي و زرتشيتي و ... بگذارد ...چون نديديد حقيقت ره افسانه زديد!

من آدم مذهبي نيستم و مدعي آن هم نيستم ولي مي‌فهمم كجا دارم زندگي مي‌كنم و نفس مي‌كشم و به چادر و اعتقاد مادرم بوسه مي‌زنم. به عموهايم كه تبلور سنت‌اند و دكاني از عقيده‌شان درست نكردند باور دارم. پس نمي خواهم به شما و ديگران ثابت كنم كه من چه هستم يا نيستم. فيلم چون باد از يك ضرورت تاريخي ـ حتا بي خوش باوري ـ حرف مي‌زند. آقاي شورجه، از لاك تان در بيائيد و ببينيد كه جامعه ما در همين سه دهه اخير از چه رشد و تغيير و تحولي عبور كرده. سي درصد شهرنشيني و هفتاد در صدد روستايي جا به جا شده‌اند. اين يعني چه ؟ آيا پيش بيني غم انگيز فيلم چون باد نيست ؟ آيا دوچرخه‌ي نمادين، طبق تعبير شما فتح و ظفرش نيست ؟ آيا خيل هم مسلكان سنتي و بازار نشين به بالاي شهر و برج‌ها كوچ نكردند؟ آيا برخي به حفظ ظواهر پول‌هايشان را در دوبي و كانادا و ... خرج نمي كنند؟ آيا در جامعه‌ي ما كه اين همه دم از سنت مي‌زنيد در لايه زيرين زندگيش ـ از سر لج و يا ضرورت، به ويژه جوانان ما با الگوهاي به روز غربي زندگي نمي كنند و آرزوي به روز بودن ندارند؟ در اين سه دهه شما چه قدر توانستيد جلوي اين روند را با همه‌ي اما و اگرش بگيريد؟ خانه‌هاي سنتي چرا يكي يكي در محله‌ها فرو مي‌ريزد و جايش آپارتمان ساخته مي‌شود ؟ آيا اين همان ديالوگ فيلم چون باد نيست؟ (پدربزرگ كاسه‌ي زيباي خاتم را نشان پسر و دوستش مي‌دهد و مي‌گويد چه چيز مي‌تواند جايگزين اين كارهنري دست ساز بشود و از كاسه‌هاي باسمه‌اي و كارخانه‌اي انتقاد مي‌كند. پسرش (لبخنده) مي‌گويد درسته ولي تو كاسه خاتم كه ديگه نميشه آبگوشت خورد كه ؟!) اين طرح واقعيت هست يا محكوم كردن آن؟ حفظ و فهم سنت كار ماست ولي گرفتار آن شدن چي؟

اما فرموديد من هجده فيلم ساختم. درست نيست. شانزده فيلم. من و داودنژاد اصلا برخلاف شما با بخش خصوصي كار نكرديم و با پول دولت و نفت فيلم ساختيم. ما با پول بيت المال به خارج رفتيم .من برخلاف شما با چنگ و دندان فيلم نساختم. فيلم‌هاي شما هي توقيف شد و با كم‌ترين هزينه و در كم‌ترين مدت فيلم‌هايتان را جمع و جور كرديد و من با بودجه‌هاي ميلياردي هم شدم فيلمساز و هم نورچشمي سياست رسمي !

من آن دفتر را با وام‌هاي اهدايي خريدم و شما اصلاا دفتري نداريد ؟! خانه‌ي من نه در مجيديه و پيش از آن نظام آباد بلكه به گمان شما، مثل بيشتر دوستان در بالاي شهر تهران هست؟!

شرح چه‌گونگي فيلم ساختن شما كه دل هر سينما دوستي را به درد مي‌آورد و مرا و داودنژاد را برابر شما قرار مي‌دهد كه با انواع و اقسام مميزي و تهديد و ارعاب و بي پولي ساختيد و در هر دوره‌اي از دهه شصت به اكنون ابدا از سوي مدير و مسئول غير مسئول و گروه‌هاي فشار در فشار نبوده!
91 views17:05
باز کردن / نظر دهید