Get Mystery Box with random crypto!

برگه ازمایشگاه‌وتوی دستم نگه‌داشتم و‌با‌خوشحالی‌وارد عمارت‌شد | śozheh✧꙱✧꙱sʜᴀᴋʜ

برگه ازمایشگاه‌وتوی دستم نگه‌داشتم
و‌با‌خوشحالی‌وارد عمارت‌شدم‌در‌سالن‌و‌‌بازکردم
صدام‌وبلند کردم‌وگفتم:الیاسس‌کجایی؟!
از پله هابالا رفتم.‌به طرف اتاقمون رفتم هرچی نزدیک تر میشدم صدای آه ناله زنی میومد
یه زن‌توبغل الیاس بود هم دیگه و میبوسیدن
انگار حضور من و حس نکردن‌الیاس شوک زده به طرفم برگشت‌اون زنه رو از خودش جداکرد
از روی تخت بلند شد و میخواست به طرفم بیاد که جیغ زدم و گفتم:به‌طرف‌نیاا‌
الیاس :غنچه‌عزیزم‌بذار‌توضیح‌میدم‌‌دویدم بیرون‌الیاس داد زد و گفت:غنچه صبر کن
به‌طرف‌پله‌ها‌که‌رفتم‌ایستادم‌برگشتم‌به‌طرف الیاس‌لبخندی‌زدم‌و‌گفتم:خودت‌زن‌وبچت‌وکشتی الیاس‌و خودم و پرت کردم از پله ها پایین و .....