2022-05-01 20:46:58
یکی از اساتید بزرگ حوزه، که سالیان سال در نجف درس خارج دیده و اینک نیز در حوزه قم به درس و بحث مشغول است، فرمود:
پس از رحلت تنها فرزندم، سردرد شدیدی بر من عارض شد. روزگارمان تاریک و خوشی از زندگی مان رخت بربست. کار هر روزه من و همسرم بر این بوده و هست که بر سر قبر تنها فرزندمان حاضر شده تا تسکین یابیم. روز 21 ماه مبارک رمضان که شبش را به احیاء گذرانده بودم، وقتی به خانه آمدم، خوابم نمی برد برای آرامش روحم به زیارت قبر پسرم رفتم پس از قدری قرآن خواندن، ناگهان به صورت مکاشفه فرزندم را با سه خانم محجبه دیدم که از کنارم گذشته و سپس سمت راستم آمده و زیر بغلم را گرفت و گفت:
بابا! خسته شدی، پا شو و استراحت کن!
و سپس تکانی به من داد وقتی به خود آمدم هنوز صندلی ای که روی آن نشسته بودم نیز تکان می خورد.
باز آرام و قرار نداشتم، پس به سوی حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام راه افتادم، در بین راه اشعاری را که پیرامون حضرت زهرا علیها السلام که سروده بودم با گریه می خواندم،
همان مهدی که گوید مادر من - فدای هر موی تو این سر من
همان مهدی که گوید مادر، آیم - به پهلوی تو من
ناگهان دیدم عربی انگشتانش را در انگشتانم انداخت و پس از پیمودن یکصد و پنجاه قدم، انگشت شست مرا نیز گرفت، من به او توجهی نداشتم و سخت در حال خویش به یاد زهرا علیها السلام می گریستم. یک وقت به خود آمده و با تندی هر چه تمام تر به آن عرب گفتم: چرا دست مرا گرفتی؟ از من چه می خواهی؟
او که غم و اندوه چهره اش را پوشانده بود، در کمال آرامش سرش را تکان داد و فرمود: هیچی!
سپس رهایم کرد و رفت. چند قدمی دور نشده بود که باز برای اظهار ناراحتی به سویش بازگشتم ولی کسی را نیافتم! هر چه به اطراف نگریستم، کسی را نیافتم، ناگهان احساس کردم که سر دردی که امانم را بریده بود، دیگر وجود ندارد. قدری به هوش آمدم با خود گفتم این فرد که بود؟ حدس زدم که حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بود همان شب به قرآن تفأل زده و چنین یافتم: الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء (59)
وقتی آن را برای عارفی پنهان گفتم، او گفت: آن فرد کسی جز وجود مقدس حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف نبوده است به خاطر دنباله آن آیه تؤثی اکلها کل حین دوباره تشرفی برای شما حاصل خواهد شد. پس سخت خوشحال شدم و به انتظار دیدار مجدد او نشستم.
روزها گذشت، تا آن که روز تولد حضرت رضا علیه السلام وقتی دخترم و فرزندان سیدش را سوار بر ماشین کرده، تا به خانه شان بروند، در راه بازگشت به میدان نو قم که رسیدم، دو مرد عرب را یافتم. مردی که جلوتر بود، قدش بلندتر بود. با کنجکاوی و سابقه ذهنی، وقتی به سویش رفتم، پس از اندکی دقت همان فرد سابق را یافتم، او لبخندی زد، من به دنبالش دویدم اتفاقا لحظه ای جمعیت بین من و او فاصله انداخت، وقتی جمعیت رد شد، دیگر او را ندیدم!
مجموعه شمیم عرش - تشرف یافتگان (دفتر اول)
نویسنده : پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی علیه السلام
مرکز اطلاع رسانی غدیر
@saatibarayagha
444 views17:46