#امام_رضا #شعر خواستم پر بکشم بال و پرم سوخته بود و نگاهی که به آن عکس حرم دوخته بود آتش دل که در آن ثانیه افروخته بود خواندم آن شعر که بابا به من آموخته بود کاش مشهد برم و یه هفته اونجا بمونم حرم امام رضا نماز حاجت بخونم یادم آمد حرم و باز دلم طوفان شد اشک از دیده چکید،عکس حرم باران شد روی لب ناله ی من آیه ای از قرآن شد که بخوانید مرا، خواندم و دل درمان شد روی دیوار حرم حک نشده خوب بیا گفت بر من که بیا گر شده معیوب بیا باز با نام رضا شور به دل افتاده ضامنم گشت و مرا اذن دخولم داده اشکهایی که در این چشم شده آماده و نگاهی که گرفتار شده بر جاده رو به روی حرم و ذکر لبم سلطان است عاشقی در حرمش قصه بی پایان است @sabksher 196 views17:21