Get Mystery Box with random crypto!

#نوسروده #روضه #قصیده #غزل #شب_عاشورا #روز_عاشورا از خیمه ب | Sabksher

#نوسروده
#روضه
#قصیده
#غزل
#شب_عاشورا
#روز_عاشورا


از خیمه بیرون آمد اما بی مهابا رفت
چون در دلش غوغا شده بی چون و اما رفت

با خیمه ای که مانده تنها گریه ها کرده
حالا به سمت لشکری بی رحم، تنها رفت

شمشیر و تیر و سنگ بود و خنجر و نیزه
بی اکبر و بی‌قاسم و بی یار و سقا رفت

سنگی به پیشانی نشست و خون تلاطم کرد
وقت سه شعبه بود تا دشداشه بالا رفت

تیری که چنگ انداخته بیرون نمی آید
تیر از جلو خورده به تن، از پشت اما رفت

کعبه زمین افتاده و دشمن طوافش کرد
شمشیره دست ابن ملجم ها به بالا رفت

نیزه به جای نیزه و شمشیر با شمشیر
یک خواهری از حال در وقت تماشا رفت

آن سینه ای که داغ اصغر آتشش میزد
یک بی سر و پا بر روی آن سینه با پا رفت

خنجر اگر تشنست، این حلقوم‌ خشکیده
از حلق رو گردانده و از پشت سر جارفت

سر را برید و بر سر نیزه تکان میداد
زینب هراسان میرسد،از هوش زهرا رفت

انگشت را همراه با انگشترش بردند
پیراهن کهنه چرا دیگر به یغما رفت

قصه رسید آنجا که نعل تازه کوبیدند
با ده سوار این پیکرش هرجای صحرا رفت

از خیمه های سوخته یک دختری تنها
گریان به سمت پیکر صدچاک بابا رفت

قصه به پایان آمد و وای از دل زینب
زینب دلش جامانده و همراه سرها رفت

@sabksher